قارى قرآن در آغوش پيامبر - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قارى قرآن در آغوش پيامبر

هنوز لحظات اول تولد امام على "عليه السلام" بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم على "عليه السلام" را به بغل گرفت حضرت ابوطالب "عليه السلام" مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با على "عليه السلام" صحبتهاى خصوصى مى كرد و سوالات بسيارى از او نمود على "عليه السلام" هم با اسرارى كه بين خود داشتند با آن حضرت سخن گفت: و آنگونه كه انبيا و جانشينانش با يكديگر سخن مى گويند با هم صحبت كردند.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با زبان مبارك خود دهان على "عليه السلام"را باز كرد و زبان خود را در دهان او قرار داد. در اين حال دوازده چشمه از زبان آن حضرت بر دهان على "عليه السلام" باز شد و اين چنين كام او را برداشت.

بعد از آن پيامبر در گوش راست على "عليه السلام" اذان و در گوش چپ او اقامه گفت: سپس نوزاد كعبه رو به پدر خود كرد و گفت: اكنون نزد مثرم راهب [ به داستان ملاقات ابوطالب "عليه السلام" با راهب مثرم مراجعه شود] برو و او را بشارت ده و آنچه را كه ديدى براى او بازگو كن، اكنون در فلان غار است بعد از آن پيامبر صلى الله عليه و آله مولود كعبه را در آغوش خود گرفت و همگى به خانه ابوطالب وارد شدند. [ العمدة ص 14، روضة الواعظين ص 72 و امالى شيخ طوسى]

خبر تولد على براى راهب

مثرم راهب كه دستان آن قبلا اشاره شد خبر تولد على "عليه السلام" را به ابوطالب داده بود و گفته بود كه سلام مرا به آن تازه مولود كعبه برسان بعد از تولد على "عليه السلام" در همان ساعات اول تولد رو به پدر كرد و گفت: اكنون نزد مثرم برو و او را بشارت ده...

حضرت ابوطالب از مكه راهى سرزمين شام شد تا در كوه لكام [ كوه لكام در سوريه نزديك شهر حماه و در جنوب شهر حلب مى باشد] در غارى كه قبلا محل آن معين شده بود مثرم را از ولادت على "عليه السلام" مطلع كند.

لذا در روزهاى بعد از ولادت على "عليه السلام" ناگهان ابوطالب "عليه السلام"چهل روز از چشم مردم غايب شد و راهى شام شد.

هنگامى كه به كوه لكام رسيد و وارد غار شد مشاهده كرد كه مثرم از دنيا رفته و جسد او در رو انداز روزانه اش پيچيده شده و بسوى قبله قرار داده شده است. و هم چنين او دو مار سياه و سفيد را ديد كه كنار بدن او از آن مواظبت مى كنند مارها همين كه حضرت را ديدند، در غار پنهان شدند. حضرت ابوطالب "عليه السلام" مقابل جنازه مثرم قرار گرفت و گفت: سلام بر تو اى ولى خدا.

ناگهان خداوند مثرم را زنده كرد او به پا خاست در حاليكه دست بر صورت خود مى كشيد و مى گفت:

'اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له و ان محمدا عبده و رسوله و ان عليا ولى الله و الامام بعد نبى الله'

حضرت ابوطالب به مثرم گفت: بشارت ده كه على در زمين ظاهر گشته است!

مثرم پرسيد: علامت آن شبى كه بدنيا آمد چه بود؟ حضرت ابوطالب "عليه السلام"تمام ماجراهاى پيش آمده را براى مثرم بازگو كرد، تا آنجا كه گفت: على "عليه السلام" به سخن آمد و به من گفت: نزد تو بيايم و تو را بشارت دهم و آنچه ديده ام برايت بازگو كنم.

مثرم گريه كرد و سپس سجده شكر بجا آورد و بعد از آن دراز كشيد و خوابيد و گفت: رو انداز را روى من قرار بده؛ ابوطالب روانداز او را انداخت و متوجه شد او از دنيا رفته است ابوطالب "عليه السلام" سه روز در آنجا ماند و هر چه با مثرم سخن گفت: پاسخى نشنيد.

اينجا بود كه بار ديگر دو مار بيرون آمدند و به او گفتند: سلام بر تو اى ابوطالب "عليه السلام" حضرت هم جواب آنها را داد. سپس به او گفتند: نزد ولى خدا باز گرد كه تو از ديگران سزاوارتر به حفظ و نگهدارى او هستى.

حضرت به آن دو مار گفت: شما كيستيد؟ آنها گفتند: ما عمل صالح او هستيم كه خداوند ما را از نيكيهاى اعمالش خلق كرده و تا روز قيامت در اينجا از او محافظت
مى كنيم و روز قيامت يكى از ما پيش روى او و ديگرى از پشت سرش او را به بهشت هدايت مى كنيم.
پس از اين ماجرا حضرت ابوطالب "عليه السلام" از شام به مكه بازگشت و اين سفر چهل روز به طول انجاميد. [ بحارالانوار، ج 35]

/ 356