پرچمدارى صحراى محشر - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پرچمدارى صحراى محشر

وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مسلمان را با هم برادر ساخت و بين آنها صيغه برادرى جارى كرد، به على "عليه السلام" فرمود: اى على! تو برادر منى، نسبت تو به من همچون هارون است نسبت به موسى؛ جز اينكه بعد از من پيغمبرى نمى آيد.

اى على! اول كسى كه در روز قيامت خوانده شود منم، كه در سمت راست عرش مى ايستم و حله سبزى از حله هاى بهشتى مى پوشم و پس از آن پيغمبران الهى را يك به يك دنبال هم فرا مى خوانند و آنها در دو صف سمت راست عرش خداوند در زير سايه آن بايستند و جامه هاى سبز بهشتى بر تن كنند.
آگاه باش! اى على! به تو خبر مى دهم كه امت من اولين امتى است كه در قيامت خداوند آنها را محاسبه مى كند و تو را بشارت مى دهم كه تو اول كسى هستى كه دعوت مى شوى، سپس پرچم حمد است به تو مى دهند و تو ميان آن دو صف آن را بدوش مى گيرى و آدم و همه مردم در روز قيامت همه در سايه پرچم من هستند، كه درازى و بلند اين پرچم برابر با هزار سال راه است، نوك پرچم از ياقوت سرخ است...
اين پرچم سه نور دارد يكى در مشرق و ديگرى در مغرب و سومى در وسط دنيا است و سه جمله بر آن پرچم نوشته شده است.

اول: بسم الله الرحمن الرحيم،

دوم: الحمد الله رب العالمين،

سوم: لا اله الله محمد رسول الله،

طول هر يك از اين جملات هزار سال مسافت و پهناى اين جملات هزار سال مسافت مى باشد، يا على! تو پرچم را بر مى گيرى و حسن سمت راست توست و حسين سمت چپ... آنگاه جامه سبزى از جامه هاى بهشتى را بر تن مى كنى،... على جان!، به تو مژده دهم كه تو با من دعوت مى شوى و با من جامه در تن كنى و با من زنده مى شوى [ امالى شيخ صدوق]

پيامبر تعهد گرفت

شخصى از ابو حمراء خادم رسول صلى الله عليه و آله و سلم سوال كرد: چگونه خدا صلى الله عليه و آله و سلم با على "عليه السلام" رفتار مى كرد را براى من بازگو كن؟ ابوحمراء گفت اى مرد آنچه ديده ام را مى گويم.
روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: اى ابوحمراء! برو و صد تن از مردم عرب و پنجاه تن از مردم عجم سى تن از جماعت قبط و بيست تن از مردم حبشه را نزد من حاضر كن، من نيز طبق دستور، اين جماعت را آماده كردم سپس فرمود: عربها را در صفى رديف كن بعد از آن به دنبال آن عجم ها و بعد قطبى ها و بعد حبشى ها در يك صف بايستند.

آنگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برخاست و حمد و ستايش خداوند را آغاز كرد، سپس فرمود: اى گروه عرب و عجم و قبط و حبش آيا شما اعتراف كرديد نيست معبودى جز خداى يگانه و محمد بنده فرستاده اوست؟ آنها جملگى گفتند: آرى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سه بار اين
مطلب را تكرار كرد آنها هم تأكيد كردند، سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درباره سوم گفت: خدايا تو گواه باش.
بعد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شما اعتراف كرديد، لا اله الا الله و انى محمد عبده و رسول و ان على ابن ابيطالب اميرالمؤمنين و ولى امرهم من بعدى.

آنها گفتند: آرى "ما رسالت تو و ولايت على "عليه السلام" را قبول داريم" پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سه بار به خداوند عرض كرد: خدايا تو گواه شهادت اينها باش .
آنگاه فرمود: اى على! برو كاغذ دواتى برايم بياور، سپس آنرا گرفت و بدست على "عليه السلام" داد و فرمود: بنويس اى على!، عرض كرد چه بنويسم؟ فرمود: بنويس مردم عرب، عجم، قبط و حبشى اعتراف كردند كه نيست معبودى جز خدا و محمد بنده و رسول اوست و على بن ابيطالب اميرمؤمنان است و امام بعد از من؛سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آن عهدنامه را مهر كرد و به على "عليه السلام" سپرد.

آن مرد به ابوحمراء گفت: باز هم برايم بگو، ابو حمراء گفت: روز عرفه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بيرون آمد و دست على "عليه السلام" را به دست خود داشت سپس فرمود: اى گروه مردم! براستى خداى تبارك و تعالى امروز به شما مباهات مى كند، اگر همه شما را بيامرزد، سپس رو به على "عليه السلام" كرد و فرمود: تو را بالخصوص بيامرزد، بعد فرمود: اى على! نزديك من بيا على "عليه السلام" نزديك رفت سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود...اى على! هر كس با تو بجنگد با من جنگيده و هر كه با من بجنگد با خدا جنگيده اى على! هر كه تو را دشمن دارد، مرا دشمن داشته است و هر كه مرا دشمن بدارد خدا را دشمن داشته،
و خدا او را بخت برگشته كند و به دوزخ ببرد. [ امالى شيخ صدوق]

/ 356