نامه ابوبكر به پدر در مورد خلافت
وقتى كه ابوبكر خليفه شد به پدر خود ابوقحافه نامه اى نوشت كه بسيار قابل توجه و تعمق است. و اما مضمون نامه:اين نامه ايست از خليفه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به سوى ابوقحافه
اما بعد؛
بدرستى كه مردم راضى به خلافت من شدند، پس امروز خليفه خداوند هستم و اگر تو به سوى من بيايى از براى تو خوب خواهد بود!!
[ چنانچه خيلى ها نزد او رفتند و براى دنياى آنها اين كار خوب بود!!]
وقتى پدر ابوبكر نامه پسرش را خواند به حامل همراه نامه گفت:
چه چيزى باعث شد كه مردم از خلافت على "عليه السلام" سر باز زنند؟
نامه رسان ابوبكر به ابوقحافه گفت: على "عليه السلام" كم سن بود و بسيارى از بزرگان قريش بدست او كشته شده بودند و ابوبكر از على "عليه السلام" در سن و سال بزرگتر بود لذا به اين جهت پسر تو را خليفه خدا كردند.
ابوقحافه گفت:
اگر امر امامت و خلافت به سن و سال است، من در سن بزرگترم از ابوبكر، پس من سزاوارترم.
بدرستى كه بر على "عليه السلام" ظلم كرده اند و حق او را غصب كرده اند. بدرستى كه من شاهد بودم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حضور ما با على "عليه السلام" بيعت كرد و امر كرد به ما كه با على "عليه السلام"بيعت كنيم.
سپس ابوقحافه جواب نامه پسرش ابوبكر را چنين نوشت:
نامه تو به من رسيد و يافتم مضمون آن نامه را.
اى مرد احمق! بعضى از مطالب در نامه تو با بعضى ديگر آن تناقض دارد؛
تو يك بار مى گويى من خليفه خدا هستم و يك بار مى گويى خليفه رسول و يكبار مى گويى كه مردم مرا انتخاب كردند و به امر خلافتم راضى شدند
پس او را از اين امر شنيع بسيار منع كرد و تصريح كرد كه انتخاب خليفه با خداست نه با رأى مردم!!! [ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 115]