نامه ابوبكر به پدر در مورد خلافت - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




نامه ابوبكر به پدر در مورد خلافت

وقتى كه ابوبكر خليفه شد به پدر خود ابوقحافه نامه اى نوشت كه بسيار قابل توجه و تعمق است. و اما مضمون نامه:

اين نامه ايست از خليفه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به سوى ابوقحافه

اما بعد؛
بدرستى كه مردم راضى به خلافت من شدند، پس امروز خليفه خداوند هستم و اگر تو به سوى من بيايى از براى تو خوب خواهد بود!!

[ چنانچه خيلى ها نزد او رفتند و براى دنياى آنها اين كار خوب بود!!]

وقتى پدر ابوبكر نامه پسرش را خواند به حامل همراه نامه گفت:
چه چيزى باعث شد كه مردم از خلافت على "عليه السلام" سر باز زنند؟
نامه رسان ابوبكر به ابوقحافه گفت: على "عليه السلام" كم سن بود و بسيارى از بزرگان قريش بدست او كشته شده بودند و ابوبكر از على "عليه السلام" در سن و سال بزرگتر بود لذا به اين جهت پسر تو را خليفه خدا كردند.

ابوقحافه گفت:
اگر امر امامت و خلافت به سن و سال است، من در سن بزرگترم از ابوبكر، پس من سزاوارترم.
بدرستى كه بر على "عليه السلام" ظلم كرده اند و حق او را غصب كرده اند. بدرستى كه من شاهد بودم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حضور ما با على "عليه السلام" بيعت كرد و امر كرد به ما كه با على "عليه السلام"بيعت كنيم.

سپس ابوقحافه جواب نامه پسرش ابوبكر را چنين نوشت:
نامه تو به من رسيد و يافتم مضمون آن نامه را.
اى مرد احمق! بعضى از مطالب در نامه تو با بعضى ديگر آن تناقض دارد؛
تو يك بار مى گويى من خليفه خدا هستم و يك بار مى گويى خليفه رسول و يكبار مى گويى كه مردم مرا انتخاب كردند و به امر خلافتم راضى شدند
پس او را از اين امر شنيع بسيار منع كرد و تصريح كرد كه انتخاب خليفه با خداست نه با رأى مردم!!! [ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 115]

اجل نگهبان مرد است

على "عليه السلام" در پاى ديوار كجى نشسته بود و ميان مردم داورى مى كرد. شخصى به آن حضرت گفت: اينجا منشين كه در شرف سقوط است. على "عليه السلام" فرمود: اجل نگهبان من است. همين كه على "عليه السلام" برخاست ديوار خراب شد.امام صادق "عليه السلام" فرمود: على "عليه السلام" از اين گونه كارها مى كرد و اين يقين است. [ كافى، ج 2، بص 58]

/ 356