قضا و قدر الهى - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قضا و قدر الهى

اصبغ بن نباته گفت: على "عليه السلام" از پاى ديوار كجى حركت كرد و پاى ديوار ديگر نشست، همين كه مورد اعتراض قرار گرفت كه يا على "عليه السلام"مى خواهى از قضا و قدر الهى فرار كنى، حضرت پاسخ داد از قضا و قدرى به قضا و قدر ديگر فرار مى كنم. [ توحيد صدوق، ص 73. ]

چرا قصاص دو بار انجام شود

مردى توسط شخص ديگرى كشته شد، برادر مقتول شخص قاتل را نزد عمر بود، عمر بن خطاب حكم كرد كه برادر مقتول شخص قاتل را قصاص كند و بكشد؛ برادر مقتول،شخص قاتل را به قدرى زد كه يقين پيدا كرد او را كشته است و او از دنيا رفته است. لذا جسم او را رها كرد و رفت، اولياى قاتل، او را برداشته دريافتند كه زنده است لذات به درمان او پرداختند و او را مداوار كردند و بعد از مدتى حال قاتل خوب شد، برادر مقتول وقتى او را سالم ديد مجدد مدعى قصاص و كشتن او شد و عمر بن خطاب نيز دوباره حكم قتل وى را صادر كرد. نزاع آنها ادامه داشت تا اينكه مطلب را نزد حضرت على "عليه السلام" رسيده شد و از آن حضرت درخواست قضاوت را كردند. امام "عليه السلام" نزد عمر رفت و حكم او را لغو كرد و فرمود:
ابتدا قاتل بايد شكنجه هايى را كه توسط برادر مقتول بر او وارد شده قصاص كند. سپس او را بكشد، برادر مقتول چون جان خود را در خطر ديد از قصاص صرف نظر كرد.
آنگاه عمر در پايان ماجرا دست به دعا برداشت و گفت: سپاس خداى را، يا اباالحسن! شما خاندان رحمت ايد. آنگاه گفت: اگر على "عليه السلام" نبود عمر هلاك مى شد.

شهيدى بر نخل خرما

رشيد از اصحاب و ياران خاص على بن ابيطالب "عليه السلام" و صاحب اسرار آن حضرت است و از ايشان علم بلايا منايا را آموخته بود. روايت كرده اند كه روزى حضرت امير "عليه السلام" با اصحاب خود به نخلستانى آمد و در زير درخت خرمايى نشست و از ميوه آن درخت تناول كرد. رشيد عرض كرد: چه نيكو رطبى بود.حضرت فرمود: كه يا رشيد! تو را بر چوب اين درخت بر دار خواهند كشيد. از آن پس رشيد آن درخت را آبيارى مى كرد تا آنگاه كه درخت را قطع كردند و دانست كه مرگش نزديك است. چندى بعد ابن زياد او را احضار كرد و از او خواست كه از امام على "عليه السلام" پيروى نكند. اما وى اعتنايى نكرد. ابن زياد از او پرسيد كه امام عاقبت تو را چگونه خبر داده است. رشيد گفت: كه امام فرمود: دستها و
پاها و زبانم را خواهى بريد. ابن زياد به تصور باطل خود دانست دروغ امام را افشاء كند.

لذا دستور داد دستها و پاهاى او را ببرند و زبانش را سالم نگاه دارند. امام پس از مدتى متوجه شدند او از حال آينده مسلمانان سخن مى داند و نزديك است كه مردم را بر اين زياد بشوراند پس ابن زياد دستور داد زبان رشيد هجرى را نيز بريدند و او را شهيد كردند.

او را رو سفيد مى بينم

هنگامى كه خليفه دوم براى فتح بيت المقدس به مشورت با اصحابش نشست، نظر آنان را نپسنديد و چون با حضرت على "عليه السلام" مشورت كرد و راهنمايى آن حضرت را دريافت، آن را پذيرفت. آنگاه رو به اصحابش كرد و گفت:
من جز به مشورت و سخن على "عليه السلام" رفتار نمى كنم و او را در مشورت مى ستايم و او را رو سفيد مى بينم. [ فتوح الشام از دى بصرى، ص 3 و ص 148. ]

و زمانى كه ابوبكر قصد لشكر كشى به شام را گرفت به مشاوره با اصحاب خويش پرداخت، لكن نظر آنان را نپسنديد و چون با على "عليه السلام" مشورت كرد، پيشنهاد حضرت را پذيرفت و رو به مردم كرد و گفت: اين على "عليه السلام" وارث علم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است هر كه در راستى او شكند منافق است. [ فتوح الشام از دى بصرى، ص 3 و ص 148. ] و خليفه دوم مى گفت: خداوند مرا رها نكند در شهرى كه ابوالحسن در آن نباشد و مرا رها نكند در شرايطى كه او بر آن نباشد. [ كنز العمال، ج 3، ص 179. ]

/ 356