خمس حق ماست - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



خمس حق ماست

در زمان عمر خمس غنائم شوش و جندى شاپور "ايران" به مدينه رسيد و تحويل عمر شد. على "عليه السلام" مى فرمايد: من و مسلمانان به همراهى عباس نزد او بوديم عمر به ما گفت: چون خمس به شما زياد رسيده امروز نيازى به خمس نداريد و لازم است مسلمانان ديگر را كه نيازمند هستند غنى كنيم شما حق خود را در اين مال "خمس" به ما بدهيد تا بعدا آنرا پرداخت كنيم. على "عليه السلام" مى فرمايد: من از پاسخ به او خوددارى كردم زيرا خمس را به عنوان وام تقاضا كرد و ترسيدم اگر درباره خمس با او صحبت كنم آنرا انكار كند و همان چيزى را بگويد كه درباره حق بزرگتر ما گفت، و آن ميراث خلافت پيغمبر بود كه درباره آن اصرار كرديم و آنرا اصلا انكار كرد، عباس به او گفت: اى عمر! درباره آنچه از آن ما است كوتاهى و چشم پوشى مكن زيرا خداوند اين حق را براى ما ثبت كرده... عمر در پاسخ او گفت: شما بايد به مسلمانها ارفاق و همراهى و كمك كنيد. [ تحف العقول]

بدرقه ابوذر توسط امام على

افشا گرى و آگاهى بخش ابوذر موجب شد كه عثمان تصميم بگيرد او را به صحراى سوزان ربذه تبعيد كند. هنگام تبعيد، عثمان دستور داد اعلام كنند كه بدرقه ابوذر ممنوع است و به مروان فرمان داد تا مراقب باشد و با خشونت جلو بدرقه كنندگان او را بگيرد. ولى امام على "عليه السلام" به حكومت نظامى عثمان توجه نكرد و همراه حسن و حسين "عليه السلام" و برادرش عقيل و عمار ياسر به بدرقه ابوذر رفتند. امام حسن "عليه السلام" با ابوذر سخن مى گفت: مروان فرياد زد: اى حسن! خاموش د باش مگر فرمان خليفه را نشنيده اى كه بدرقه كردن ابوذر ممنوع است. امام على "عليه السلام" به مروان حمله كرد و بين گوش مركب مروان تازيانه زد و فرمود: دور شو خدا تو را به آتش هلاكت بيفكند. [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص 253] مروان نزد عثمان رفت و برخورد خشن امام على "عليه السلام" را به او گزارش د داد سپس هر يك از بدرقه كنندگان سخنى به ابوذر گفتند. امام على "عليه السلام" به او فرمود يا اباذر انك غضبت
لله فارج من غضبت له ان القوم خاقوك على ديناهم و خفتهم على دينك...

يعنى: اى ابوذر! تو براى خدا خشم كردى پس به او اميدوار باش حاميلان عثمان به خاطر دنياى خود از تو ترسيدند و تو به خاطر دينت از آنها ترسيدى پس آنچه را كه آنها برايش در وحشتند "يعنى دنيا" به خودشان واگذار. [ نهج البلاغه، خطبه 130]
امام حسن "عليه السلام" و امام حسين "عليه السلام" و... نيز با سخنانى ابوذر را به سوى تبعيدگاه ربذه بدرقه نمودند.




  • چو به دوست عهد بندد ز ميان پاكبازان



  • چو على كه مى تواند كه به سر برد وفا را



  • [ محمد حسين شهريار ]

/ 356