گفتگوى و تبريك موجودات
فاطمه بنت اسد مى گويد: چندين ماه كه از حمل من مى گذشت، وقتى نزديك بدنيا آمدن على "عليه السلام" شد از نار هر سنگ و كلوخ و درختى كه عبور مى كردم مى شنيدم كه به من مى گفتند:'هنيئالك يا فاطمه، بما خصك الله من الفضل و الكرامة بحملك بالامام الكريم اى فاطمه گوارايت باد، آنچه از فضل كرامت، كه خدايت بدان اختصاص داده، بخاطر آنكه تو حامل امام كريم هستى' [ على "عليه السلام"وليد الكعبه ص 30. ]
ابوطالب صبر كن
شب جمعه سيزدهم ماه رجب سال سى ام از عام الفيل بود [ اين تاريخ مطابق است با 21 مارس سال 599 ميلادى. ] ثلثى از شب گذشته بود كه درد حمل بر فاطمه بنت اسد عارض شد حضرت ابوطالب به او گفت: ناراحت به نظر مى آيى؟ فاطمه گفت: احساس درد و ناراحتى دارم. حضرت آن اسمى را كه در ذكر آن از گرفتاريها نجات مى يافت را بر زبان آورد و فاطمه نيز بواسطه گفتن آن ذكر آرام گفت.سپس به او گفت: من مى روم عده اى از زنان آشنايت را بياورم تا در اين موقع شب تو را در ولادت فرزندت يارى دهند.
فاطمه گفت: هر طور صلاح مى دانى عمل كن.
ناگهان صدايى از گوشه خانه شنيده شد كه گفت: اى ابوطالب، صبر كن! چرا كه ولى خدا را دست نجس نبايد لمس كند [ ورضة الواعظين، ص 68. ]