اهميت نماز جماعت و حرمت مسجد - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




اهميت نماز جماعت و حرمت مسجد

امام صادق "عليه السلام" فرمود: به على "عليه السلام" خبر رسيد كه گروهى از مردم براى نماز در مسجد حاضر نمى شوند.اميرالمؤ منين على "عليه السلام" براى مردم سخنرانى كرده و در ضمن آن فرمود: گروهى كه براى نماز خواندن با ما در مساجد حاضر نمى شوند. آنان حق ندارند با ما غذا بخورند و بياشامند و مشورت كنند و با ما ازدواج نمايند و حق ندارند از بيت المال مسلمين استفاده كنند مگر اينكه در نماز جماعت ما حاضر شوند.
نزديك است اگر آنها از كار خود خود دست برندارند فرمان دهم تا خانه هاى آنان را به آتش بسوزانند.
آنگاه امام صادق "عليه السلام" فرمود: مسلمانان از خوردن و آشاميدن و ازدواج با آنها خوددارى كردند تا اينكه آنان در نماز جماعت مسلمين حاضر شدند. [ وسايل الشيعه، ج 3 ص 479]

لذا مساءله نماز جماعت از چنين جايگاهى برخوردار است كه امام على "عليه السلام" با شدت با اين عده كه اهل نماز جماعت نيستند برخورد مى نمايد. در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز برخى از مردم نسبت به رفتن به مسجد و شركت در نماز كوتاهى مى كردند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: زود است دستور دهيم خانه هاى كسانى كه نماز در مسجد را ترك مى كنند بر سرشان بسوزانند [ وسايل الشيعه، ج 3، ص 478؛ صحيح بخارى، ج 1 ص 324] و در روايت است كه على "عليه السلام" مردى را در مسجد ديد كه مشغول دستان سرايى بود او را با تازيانه زدند و از مسجد بيرون كردند. [ وسايل الشيعه، ج 3 ص 515]

ساختن مصلى در خانه

امام صادق "عليه السلام" مى فرمايد، "روش امام على "عليه السلام" اين گونه بود كه" امام على "عليه السلام" در خانه خود اتاقى را، كه نه بزرگ بود و نه كوچك، به عنوان محل نماز قرار داده بود و شبها براى خواندن نماز به آن محل مى رفت و اگر طفل كوچكى نمى خوابيد، آن حضرت كودك را با خود به آن اتاق مى برد و نماز مى خواند. [ وسايل الشيعه، ج 3، ص 55؛ صحيح بخارى، ج 1، ص 324]

ترك همسايگى مسجد

امام صادق "عليه السلام" فرمود: به امام على "عليه السلام" در زمان حكومتدارى حضرتش خبر دادند: در كوفه مردمى در همسايگى مسجد هستند كه به نماز جماعت مسلمين در مسجد حاضر نمى شوند.
امام فرمود: آنها بايد به جماعت ما و نماز با ما در مسجد حاضر شوند، و گرنه بايد كوچ كرده و از همسايگى مسجد دور شوند و با ما همسايه نباشند و ما نيز با آنان مجاور نباشيم. [ بحارالانوار، ج 88، ص 13]

يك پيراهن بيشتر ندارد

صاحب كتاب الغارات [ الغارت تقريبا يك قرن قبل از نهج البلاغه نوشته شده است. اين كتاب به اين مناسبت الغارت نام گذارى شده است كه در آن به غارت هايى كه بنى اميه در زمان حكومت امام "ع" در قلمرو حكومت حضرت روا داشتند در اين كتاب اشاره شده است] از يكى از اساتيد استادش نقل مى كند، مى گويد: من بچه بودم پدرم مرا به مسجد جامع كوفه برد و على بن ابيطالب "عليه السلام" در حال ايستاده، روز
جمعه مشغول خواندن خطبه نماز بود و من ديدم على بن ابيطالب: يروح بكمه؛ با آستينش خود را باد مى زند مسجد پر از جمعيت بود و من هم بچه بودم. پدرم مرا روى گردنش نشاند كه من آن صحنه ها را ببينم.
من اين صحنه را ديدم كه اميرالمؤ منين "عليه السلام" با آستينش خود را خنك مى كند به پدرم گفتم: پدر؛ چون هوا گرم است اميرالمؤ منين "عليه السلام" با آستين لباسش خود را خنك مى كند؟

پدرم به من فرمود: نه چنين نيست. على بن ابيطالب "عليه السلام" احساس گرما و سرما نمى كند. نه گرما على "عليه السلام" را آزار مى دهد و نه سرما و علتش هم آن است كه در جريانى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نسبت به اميرالمؤ منين "عليه السلام" دعا كرد. و عرض كرد: خدايا اثر برودت و حرارت را به على نچشان و بعد از آن دعا ديگر على "عليه السلام" نه در تابستانها از گرما رنج مى برد و نه در زمستانها از سرما رنج مى برد.

پسرجان! على بن ابيطالب براى اين آستين لباسش را حركت مى دهد چون كه او يك پيراهن دارد و چون اين لباس را شسته و خشك نشده است، آستين آن را حركت مى دهد تا خشك بشود.
پسرم! على "عليه السلام" از اين كار لذت مى برد چون به غير حق دل نمى بندد و اين را هم هنر نمى داند و به حساب كمال نمى آورد. [ الغارات، ج 1؛ بحارالانوار، ج 8، ص 739]

پيش بينى درست

منهال بن عمرو مى گويد: مردى از بنى تميم برايم باز گفت: كه ما در ذى قار "كه جنگ جمل در آنجا آغاز شد" در ركاب اميرالمؤ منين "عليه السلام" بوديم و گمان كرديم كه امروز ما از روى زمين برچيده و ربوده خواهيم شد "يعنى دشمنان بر ما پيروز مى شوند" از آن حضرت در آن لحظه شنيدم كه مى فرمود: بخدا سوگند بر اين فرقه پيروز مى شويم، و اين دو مرد - طلحه وزبير - را مى كشيم و سپاه آن دو را ريشه كن مى سازيم.

او مى گويد: من وقتى صحبت حضرت على "عليه السلام" را شنيدم نزد عبدالله بن عباس رفتم
و گفتم: به پسر عمويت "عى "عليه السلام"" و اين گفتارش نمى نگرى؟
او گفت: شتاب مكن ببينيم چه مى شود؟ پس چون كار اهل بصره به آنجا رسيد و همگى شكست خوردند نزد ابن عباس رفته و گفتم: نمى بينم پسر عمويت را جز آنكه در سخنش راست گفت... [ امالى شيخ مفيد]

/ 356