ترويج سب حضرت على - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ترويج سب حضرت على

پس از قتل عثمان در 18 ذى سال 35 هجرى، معاوية بن ابى سفيان كه خود از عاملين تحريك مردم به كشتن عثمان بود حكومت شام را در اختيار داشت او مى دانست كه امام عى "عليه السلام" همچون عثمان ميدان را براى حيف و مال بيت المال مسلمانان به وى نخواهد داد و از سويى تابعيت از على "عليه السلام" را نيز نمى پذيرفت. به ناچار بناى مخالف با حضرت را در پيش گرفت و از خون عثمان به نفع خويش بهر بردارى كرد. او با پيراهن خون آلود عثمان و انگشتان قطع شده نائله همسر عثمان احساسات عوام مردم را بر ضد على "عليه السلام" مى شورانيد و بى محابا آن حضرت را به قتل عثمان متهم مى كرد و خون به خون خواهى او برخاست او براى نخستين بار بر بالاى منبر، قاتلان عثمان را دشنام داد. معاويه در سب و ناسزا گويى به وجود مقدس د حضرت عى "عليه السلام" اصرار مى ورزيد و تا زنده بود از آن دست برنداشت، حتى وقتى امام حسن "عليه السلام" روى مصالحى با معاويه صلح كرد به هيچ يك از مفاد قطعنامه كه يكى از آن عدم سب به حضرت على "عليه السلام" بود عمل نكرد.

او بعد از گرفتن بيعت از مردم كوفه به منبر رفت و با وجود پيمان نامه
صلح و نهى صريح اسلام از ناسزاگويى نسبت به ساحت مقدس حضرت اميرالمؤ منين على "عليه السلام" و امام حسن "عليه السلام" در حضور حسنين عليهم السلام به ناسزاگويى پرداخت كه با اعتراض اما حسن "عليه السلام" روبرو شد. معاويه سپس با تطميع پاره اى از روايان و صحابه هاى معلوم الحال احاديثى به نام حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بر ضد حضرت عى "عليه السلام" جعل كرد. معاويه در مقابل مخالفت پاره اى صحابه نسبت به لعن و شتم على "عليه السلام" صريحا اعلام كرد كه به خدا سوگند دست از اين كار بر نمى دارم تا كودكان با اين عادت بزرگ شوند و بزرگان با آن پير، تا آنجا كه هيچ كس او را به نيكى ياد نكند و اين عمل آن چنان رايج شد كه بعد از نمازهاى واجب بر وجود مقدس امام على "عليه السلام" لعن مى شد و در كليه ممالك اسلامى و هر كجا كه جزو قلمرو اسلام بود در خطبه هاى نماز و منبرهاى خطابه حتى در تعقيب نمازهاى جماعت و اوقات ديگر حضرت على "عليه السلام" را سب و لعن مى كردند. حموى در كتاب خود مى نويسد: جز در شهر سجستان كه بيش از يكبار در آن دشنام داده شد در تمامى منابر شرق و غرب عالم اسلام مدام بر حضرت لعن و دشنام داده مى شد چنانچه مردم مى پنداشتند اين كار جزو دستورات دينى است و اگر روزى اين كار را فراموش مى كردند قضايش را بجا مى آوردند و عده اى از مردم اصفهان و حران عقيده داشتند كه نماز بدون لعن حضرت فايده ندارد و اين عمل تا زمان خلافت عمربن عبدالعزيز ادامه داشت. [ ربيع الابرار، زمخشرى]

فقط پيامبر بين آنها نبود

گويند روزى عقيل [ عقيل "ابويزيد" برادر بزرگ على "عليه السلام" است كه 20 سال از حضرت بزرگتر بود وى در علم انساب بسيار توانا بود او در اواخر عمر نابينا شد او در انتخاب فاطمه مادر حضرت ابوالفضل "عليه السلام" "ام البنين" به همسرى على "عليه السلام" نقش مؤ ثرى، ه خاطر شناخت علم انساب خود داشت] بر معاويه وارد شد از وى سؤ ال شد كه لشكر امام على "عليه السلام" و معاويه را چگونه ديدى؟ عقيل جواب داد: از لشكر برادرم گذشتم ديدم شب و روز آنها چون زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در ميان آنان نبود و از لشكر تو "معاويه" گذشتم منافقانى را ديدم كه مى خواستند شتر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در شب عقبه رم دهند و چون از خود او سؤ ال كرد؟ عقيل به وى گفت: حمامه را مى شناسى "جده معاويه كه زنى بدكار بود".

قنبر غلام على

ابوالشعثا غلام ابن معمر بود كه على "عليه السلام" او را قنبر ناميد و غلا حضرت شد، وقتى قنبر را نزد حجاج يوسف ثقفى آوردند از او پرسيدند: تو در خدمت على "عليه السلام" چه مى كردى؟ گفت: آب وضويش را حاضر مى كردم. پرسيد: على "عليه السلام" چه مى گفت؟

قنبر گفت: چون از وضو فارغ مى شد اين آيه مباركه را تلاوت مى كرد:
چون اندرزها را فراموش كردند درهاى همه چيز را به روى آنها گشوديم تا چون به آنچه يافته بودند شاد شوند. ناگهان آنها را فرو گرفتيم و در اين هنگام بود كه همه ماءيوس شدند، ريشه ستمكاران قطع شد و سپاس خدايى را كه پروردگار جهانيان است.
حجاج گفت: گمان مى كنم كه اين آيه را بر ما تاءويل مى كرد.
قنبر گفت: بلى.
حجاج گفت: چه خواهى كرد اگر تو را گردن بزنم؟ قنبر گفت: در اين هنگام من رستگار و تو از اشقياء خواهى شد.

آنگاه حجاج دستور داد تا قنبر را گردن بزنند.

آب حيات

على بن عثمان مى گويد: وقتى كه نوبت خلافت به على بن ابيطالب "عليه السلام" رسيد با پدرش از وطن خود مهاجرت كردند تا به حضور على "عليه السلام" رسند. روايت مى كنند كه در نزديكى كوفه از تشنگى ياراى حركت نداشتند. على "عليه السلام" در پى آب رفت و سرابى را از دور ديد تا به سراب رسيد، آنگاه آب به اندازه نوشيد و سيراب شد و برگشت و پدرش را هم به آنجا برد. اما اثرى از آب نديد و پدرش جان سپرد.

وى زمانى كه به حضور امام على "عليه السلام" رسيد حضرت عازم صفين بود. على بن عثمان

مى گويد: كه ركاب مبارك امام را گرفتم تا سوار شوند وقتى حضرت سوار شد خواستم پاى حضرت را ببوسم حضرت مانع شد... بعد حضرت به او بشارت عمرى دراز را داد و فرمودند: كه هر كس از آن سراب خورد عمرى طولانى يابد.

/ 356