زياده طلبى ظالمان و جواب على - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زياده طلبى ظالمان و جواب على

طلحه و زبير در زمان خلافت على "عليه السلام" با اينكه داراى ثروت فوق العاده اى بودند و آن ثروت ها نيز در زمان خلافت خلفاى قبل تهيه كرده بودند [ در مورد بخشش هاى زياد از حد خلفا "ابوبكر و عمر و عثمان" به طلحه و زبير و سعدبن ابى وقاص و... به جلد 8 كتاب وزين و ارزشمند الغدير مراجعه نماييد. ] چشم داشتى نيز به آن حضرت داشتند. على "عليه السلام" فرمود: دليل اينكه شما خودتان را برتر از ديگران مى دانيد چيست؟ عرض كردند: در زمان خلافت عمر و عثمان مقررى ما بيشتر از ديگران بود حضرت فرمود: در زمان پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مقررى شما چگونه بود؟ عرض كردند: مانند ساير مردم، على "عليه السلام" فرمود: اكنون هم مقررى شما مانند ساير مردم است. آيا من از روش پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم پيروى كنم يا از روش عمر؟ آنها چون جوابى نداشتند عرض كردند: ما خدماتى كرده ايم و سوابقى در اسلام داريم. على "عليه السلام" فرمود: خدمات و سوابق من بنا به تصديق خود شما بيشتر از همه مسلمين است و با اينكه فعلا خليفه ام هيچ گونه امتيازى ميان خود و فقيرترين مردم قائل نيستم بالاخره آنها ظاهرا مجاب شدند و نااميدانه برگشتند.

مظلوميت مضاعف

رافع بن سلمه مى گويد: در جنگ نهروان با على "عليه السلام" بودم و هنگامى كه آن حضرت نشسته بود، سوارى آمد و عرض كرد السلام عليك يا على! حضرت فرمود: و عليك السلام، چرا مرا به اسم اميرالمؤ منين سلام نكردى؟ گفت: آرى اينك تو را از آن خبر مى دهم. در جنگ سفين تا قبل از تعيين حكم بر حق بود، و هنگامى كه آن دو حكم


"ابوموسى اشعرى و عمر و بن عاص" را تعيين كردى، از تو بيزار شدم و مشرك ناميدم، و آنگاه متحير شدم كه ولايت و فرمانروايى چه كسى را اختيار كنم؟! به خدا سوگند! معرفت و علم من به هدايت و گمراهى تو "كه بفهم تو بر حقى يا بر باطل" براى من از دنيا و مافيها محبوب تر است! حضرت فرمود: مادرت به عزايت نشيند، نزديك من بايست تا علامات هدايت و گمراهى را به تو بنمايانم. آن مرد نزديك حضرت ايستاد، و در اين اثناء ناگاه سوارى اسب تازان نزد على "عليه السلام" آمد و گفت:

يا اميرالمؤ منين "عليه السلام" بشارت باد تو را به فتح و پيروزى، چشمت روشن باشد، به خدا قسم! همه خوارج كشته شدند، حضرت در پاسخ او فرمود: جلو نهر يا پشت نهر؟ عرض كرد: جلوى نهر. حضرت فرمود: دروغ گفتى، به آن خدايى كه دانه را شكافت و بشر را آفريد از نهر عبور نكنند تا كشته شوند، آن مرد گفت: پس بصيرتم در حق او زياد شده سپس د سوار ديگرى آمد و مثل اولى خبر داد، حضرت هم مثل جواب اولى را به او داد. آن مرد شكاك گفت: همت گماشتم تا بر على حمله كنم و سرش را با شمشير بشكافم. سپس دو سوار ديگر آمدند به طورى كه اسبانشان را به عرق آورده بودند و گفتند: يا اميرالمؤ منين! خدا چشمت را روشن كند، بشارت بادت به فتح و پيروزى. به خدا سوگند! همه خوارج كشته شدند، حضرت فرمود: پشت نهر يا جلوى آن؟ گفتند: بلكه پشت نهر، و هنگامى كه اسبانشان را در نهروان فرو بردند و آب بر سينه اسبها مى زد، برگشتند و كشته شدند، فرمود: شما راست گفتيد. آن مرد از اسبش پياده شد و دست و پاى اميرالمؤ منين على "عليه السلام" را گرفت و بوسيد. اميرالمؤ منين على "عليه السلام" فرمود: اين نشانه اى است براى تو "كه با آن حق را بشناسى". [ اثبات الهداة، ج 4، ص 433. ]

گناهان به حسنه و ثواب تبديل مى شود

اصبغ بن نباته روايت كرده، گفت: روزى داخل منزل اميرالمؤ منين على "عليه السلام" شدم و منتظر ورود و تشريف آوردن آن حضرت بودم كه ناگاه وارد منزل شدند به پا ايستاده و
سلام كردم. جواب سلام مرا داد و با دست مبارك به كتف من زده و فرمودند: اى اصبغ! عرض كردم: بلى. فدايت شوم. فرمود: دوستان ما دوستان خدا هستند و چون بميرند از افق اعلى شربتى به آنها بنوشانند كه از شير سفيدتر و از عسل شيرين تر و از برف سردتر است. اصبغ گفت: حضورش عرض كردم: اگر چه آن دوستان شما معصيتكار باشند؟ فرمود: بلى. آيا در قرآن نخوانده اى كه مى فرمايد: اولئك يبدل الله سيئاتهم حسنا اى اصبغ! اگر دوستان ما با محبتى كه به ما خاندان رسالت دارند خدا را ملاقات نمايند خداوند گناهان ايشان را مى آمرزد. [ اختصاص شيخ مفيد. ]

/ 356