والى مصر - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




والى مصر

هشام بن محمد "مورخ مشهور" مى گويد: چون خبر شهادت محمد بن ابى بكر به اميرالمؤ منين "عليه السلام" رسيد [ در اينكه آيا محمد بن ابى بكر پيش از رفتن مالك اشتر به مصر به شهادت رسيده يا اينكه بعد بوده اختلاف است و قول مشهور آن است كه بعد بوده و روايت كتاب غارات، ج 1، ص 458 و نهج البلاغه، نامه 34 مويد اين قول مشهور است] نامه اى به مالك بن حارث اشتر نخعى كه آن روزها در منطقه نصيبين اقامت داشت نگاشت كه: اما بعد، همانا تو از كسانى هستى كه من براى برپايى دين از وى كمك مى جويم...محمد بن ابى بكر را بر مصر گماردم و بر وى عده اى خروج كردند...و او به شهادت رسيد - خدايش رحمت كناد - بنابراين بزودى نزد من آى، تا در امر مصر تدبيرى بينديشيم و يكى از يارانت را كه مورد اعتماد و خير خواهى هستند براى جايگزينى بر كارهاى خودت بگمار. مالك اشتر فردى را به شبيب بن عامر ازدى را بجاى خود گذاشت و به سوى على "عليه السلام" رفت، تا بر آن حضرت وارد شد. امام خبر مصر را به وى باز گفت و از احوال اهالى مصر او را باخبر ساخت و به او فرمود: كسى جز تو براى آنجا شايسته نيست پس برو به آنجا.

پس هرگاه من به تو سفارشى نمى كنم به اين دليل است كه به راءى و نظر تو بسنده مى كنم از خدا در كارهاى مهم يارى جو و درشتى را با نرمى
بهم بياميز و تا آنجا كه نرمش كارساز است با نرمى رفتار كن...مالك اشتر از نرد على "عليه السلام" خارج شد و اثاث خود را جمع كرد تا آماده حركت بسوى مصر شود. على "عليه السلام" نيز پيشاپيش او نامه اى به مردم مصر نوشت. بسم الله الرحمن الرحيم، سلام بر شما...همانا من بنده اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم كه در روزهاى ترسناك نمى خوابد و در اوقات هراس انگيز از دشمن روى بر نمى تابد او از رزمنده ترين بندگان خدا...و او همان مالك بن حارث اشتر است او به سان شمشيرى است كه دندانه تيزش، و تيزى لبه اش، به كندى نگرايد زود از ميدان نگريزد و به هنگام رزم با متانت و سنگين است. انديشه اى عميق و ريشه دار و صبر و تحملى نكو دارد پس سخنش را بشنويد و امرش را فرمان بريد...

چون مالك آماده حركت شد جاسوسان معاويه در عراق خبر حركت مالك را به وى نوشتند. معاويه مى دانست اگر مالك به مصر پا نهد مصر از چنگ وى بيرون خواهد رفت لذا به دهقانى كه ماليات پرداز در منطقه قلزم ساكن بود پيغام فرستاد كه على "عليه السلام" مالك اشتر را به طرف مصر فرستاده اگر شر او را از سر ما بردارى تا زنده هستى ماليات همان ناحيه را به تو خواهم بخشيد بنابراين هر چه مى توانى در قتل
او چاره كن. آنگاه معاويه اهل شام را جمع كرد و به آنان گفت: همانا على "عليه السلام"، مالك اشتر را به سوى مصر فرستاده همگى گردآييد تا از خدا بخواهيم و دعا كنيم كه خداوند شر او را از سر ما كوتاه كند. آنگاه دعا كرد و همگى نيز با او دعا كردند.

مالك اشتر به سوى مصر بيرون شد تا به قلزم رسيد آن دهقان به استقبال او آمد بر وى سلام كرد و گفت: من مردى از اهل شام هستم و براى تو و يارانت خدمت كارم و خواست تا مالك زكات او را حساب نمايد. مالك اشتر به خانه وى رفت. او خوراكى را كه با عسل مسموم آغشته كرده بود نزد مالك برد و چون مالك از آن بخورد، او را در جاكشت، خبر شهادت مالك به معاويه رسيد او مردم را جمع كرد و گفت: مژده باد بر شما كه خدا تعالى دعايتان را اجابت كرد و شر مالك را از سر شما باز كرد و همگى با شنيدن اين مسرور شده و به هم مژده مى دادند اما چون خبر شهادت مالك به امام على "عليه السلام" رسيد , آهى بركشيد و بسيار افسوس خورد و فرمود: آفرين خدا، بر مالك كه هر چه داشت از او بود، او اگر از كوه بود البته بزرگترين ستون و صخره آن بود و اگر سنگ بود همانا سنگ سختى بود. مالكا راستى كه بخدا سوگند، مرگ تو جهانى را ويران ساخت و مويه كنان بر چون تويى بايد مويه سر دهند، سپس فرمود: انالله و انا اليه راجعون و الحمد لله رب العالمين... خداوندا من اين مصيبت بزرگ را به حساب تو مى گذارم كه مرگ او از مصائب روزگار است... [ امالى شيخ مفيد، ص 96]

راوى حديث مى گويد

راوى حديث مى گويد: على "عليه السلام" را ديدم كه يك درهم خرما خريدارى كرد و خود شخصا آن را حمل كرده و به منزل مى برد بعضى از اصحاب از روى ارادت به رئيس مملكت عرض كردند: يا على "عليه السلام"! اجازه فرماييد آنرا براى شما بياوريم. حضرت در جواب فرمود: كسى كه عائله دارد به حمل متاع خود شايسته تر است [ مجموعه ورام، ج 1، ص 23 ]

/ 356