جايگاه سهل بن حنيف در پيش على - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جايگاه سهل بن حنيف در پيش على

در تاريخ طبرى و سيره ابن هشام آمده است وقتى كه اميرالمؤ منين "عليه السلام" در هنگام هجرت در قبا فرود آمد، نزد زنى به نام ام كلثوم، دختر هدم به مدت دو يا سه شب منزل گزيد. حضرت مى ديد كه نيمه هاى شب، كسى در مى زند و ام كلثوم چيزى از او مى گيرد. حضرت از او سؤ ال كرد؟ زن گفت: اين مرد، سهل بن حنيف است و مى داند كه من كسى را ندارم. او شبانه به بتهاى قومش حمله مى كند و آن را مى شكند و چوبهايش را براى من مى آورد و مى گويد: از چوب اينها براى آتش غذاى خود استفاده كن. از آن زمان حضرت امير "عليه السلام" به سهل بن حنيف احترام مى گذاشت [ سفينة البحار، ج 1، ص 676 و درجات الرفيعه، ص 389. ] و بعدها زمانى كه حضرت على "عليه السلام" عازم بصره شد.

سهل بن حنيف را در بيست و ششم ربيع الاول به عنوان فرماندار مدينه منصوب نمود. وقتى كه حضرت امير "عليه السلام" براى جنگ جمل به جانب بصره مى رفت به ذى قار كه رسيد عايشه طى نامه اى از بصره براى حفصه دختر عمربن خطاب - كه در مدينه بود - نوشت: اما بعد، به من خبر رسيده كه على "عليه السلام" به ذى قار آمده است، در حالى كه مرعوب و خائف است، چرا كه عده ما زياد است. او مثل شتر زخم خورده است كه اگر جلو بيايد، كشته مى شود و اگر عقب نشينى كند، قربانى مى شود. حفصه دختر عمر از اين خبر، خيلى خوشحال شد و كنيزان خود را خواست كه آواز بخوانند و به دايره بكوبند و در هنگام آواز خواندن بگويند: چه خبر؟ چه خبر؟ على رفته سفر - مانند - فرد زخم خورده "در ذى قار"، اگر جلو رود، كشته مى شود و گر عقب نشينى كند، قربانى گردد.




  • مالخبر ماالخبر على كالا شقربذى قار
    ان تقدم نحروان تاخر عقر



  • ان تقدم نحروان تاخر عقر
    ان تقدم نحروان تاخر عقر



زنان طلقاء "آزاد شدگان" بر حفصه وارد مى شدند و اين آواز را مى شنيدند و اظهار خوشحالى مى كردند. اين خبر به گوش ام كلثوم، دختر على "عليه السلام" رسيد. بلادرنگ جلباب خود را پوشيد و به صورت ناشناس، بر آنها وارد شد و در جمع آنها جامه را از صورت خود برداشت. همين كه حفصه او را ديد، با شرمندگى صورت خود را برگرداند. امام ام كلثوم به
او گفت: اگر امروز تو و عايشه، بر ضد پدرم، على "عليه السلام" توطئه مى كنيد، قبلا همه عليه برادرش، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم توطئه مى كرديد و اين كار از شما دو نفر، تازگى ندارد تا اين كه خداوند درباره شما نازل كرد، [ ام كلثوم به آيات سوره تحريم كه درباره حفصه نازل گرديده است اشاره كرد آن گاه كه حفصه راز پيامبر را فاش ساخت و اذا اسرا النبى الى بعض ازواجه حديثا...تحريم /2. ] آنچه نازل كرد. حفصه گفت: كافى است. رحمت خدا بر تو باد آنگاه دستور داد نامه عايشه را از بين بردند و استغفار كرد. سهل بن حنيف كه در آن زمان والى مدينه بود، در اين باره اشعارى سرود و گفت: مردها در جنگ با مردها عذر دارند اما چه كارى به زنها و دشنام دارد. آيا كافى است ما را آنچه به ما خبر رسيده؟ آيا براى تو "حفصه" خير است در هتك حجاب زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم؟! كسى كه او را از خانه اش بيرون كرده به گناه خود متوجه مى شود، زمانى كه سگها بر او پارس زنند، حالا نامه اى از او به ما رسيده: نامه اى شوم، زشت باد اين نامه!




  • اسلام يادگار تو و رنجهاى توست



  • كو راز خاك بر سر اختر گذاشتى



  • [ بهجتى ]


/ 356