على در شهر بصره - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

على در شهر بصره

حضرت على "عليه السلام" خطبه اى در بصره ايراد فرمود و پس از حمد و ستايش بر خداى عز و جل و صلوات بر پيامبر "عليه السلام" و آلش د فرمود: مدت هر چه دراز باشد باز كوتاه است. گذشته؛ عبرت زندگان است و مرده؛ پند براى شخص زنده است ديروزى كه گذشته است برگشت ندارد و فردا هم مورد اعتماد كسى نيست... سپس فرمود: اى پيروان من شكيبا باشيد...

ما صبر بر طاعت خدا را آسانتر از صبر بر عذاب خداوند مى يابيم، بدانيد كه شما عمرى محدود آرزويى بلند و نفسى چند داريد سرانجام عمر تمام شود و دفتر آرزو بر هم نهاده شود و نفسها به پايان مى رسد.
آنگاه اشك از ديدگان مبارك آن حضرت جارى شد و اين آيه "11 سوره انفطار" را تلاوت نمود. براستى نگهبانانى بر شما گمارده شده، نويسندگانى گرامى، مى دانند كه چه مى كنيد. [ امالى صدوق، مجلس 23]

اسم اعظم خداوند

حضرت على "عليه السلام" مى فرمايد: در شب قبل از جنگ بدر حضرت خضر را در خواب ديدم از او خواستم به من چيزى ياد دهد كه به كمك آن بر دشمنان پيروز شوم. خضر گفت: يا هو يا من لا هو الا هو
پس هنگامى كه صبح شد جريان خوابم را خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم عرض كردم، حضرت فرمود: اى على اسم اعظم به تو تعليم شده است و اين جمله در جنگ بدر، ورود زبان من بود... و در جنگ صفين نيز عمار ياسر به حضرت امير "عليه السلام" عرض كرد: يا على "عليه السلام" اين جملاتى كه به طور كنايه زير زبان مى گويد چيست؟ پس حضرت فرمود: اسم اعظم خداوند و ستون توحيد است، سپس د خواند آيه شهدالله انه لا اله الا هو... و آخر سوره الحشر سپس د آن حضرت از مركب خود پايين آمد و چهار ركعت نماز خواند قبل از زوال ظهر. [ توحيد صدوق، ص 89]

ورود على به كوفه

چون على "عليه السلام" بر اصحاب جمل پيروز شد در روز دوشنبه دوازدهم ماه رجب سال 36 از بصره وارد كوفه شد اشراف مردم و اهل بصره همراهش بودند مردم كوفه همراه قراء و اشراف و بزرگان خود امام را استقبال كردند و وى را به شهر دعوت كردند و عرض نمودند: اى اميرمؤ منان كجا فرود مى آيى؟ آيا به كاخ وارد مى شوى؟ حضرت فرمود: به كاروانسراى "رحبه" [ نام محله اى در كوفه] در مى آيم. آنگاه به آنجا رفت، سپس از آنجا پياده به مسجد رفت، بعد دو ركعت نماز خواند و آنگاه به منبر رفت و خداى را سپاس و ستايش كرد و بر پيامبرش صلى الله عليه و آله و سلم صلوات فرستاد و گفت:

اما بعد! اى مردم كوفه شما را تا بدانگاه كه تبديل و تغييرى نيافته بوديد در اسلام فضل و مزيتى بود. من شما را به حق خواندم و پذيرفتيد "ولى" به ناروا آغاز كرديد و دگرگونه شديد. هلا! به راستى مزيت شما در آنچه ميان شما و خداوند مى گذرد در "اجراى" احكام و اعطاء است. پس شما براى آن كس كه دعوتتان را پذيرفت و به دينتان درآمد نمونه ايد. هلا! ترسناكترين چيزى كه من بر شما از آن بيم دارم پيروى از هوى كه "آدمى را" از حق باز مى دارد و درازى آرزو كه آخرت را از ياد مى برد... پس شما فرزندان آخرت باشيد. امروز كردار است و حسابى نه، و فردا حساب است و كردارى [ پيكار صفين] نيست...

اسراف در قتل

مالك بن حبيب فرمانده شرطه و رئيس نيروى نظامى حضرت بود. حضرت در پاسخ حرف او كه اجازه قتل مردان كوفى كه در حمايت حضرت امير "عليه السلام" برنخاستند فرمود:
منزه است خدا، آى مالك، از اندازه در گذشتى و از حد تجاوز كردى و در تندروى غرقه شدى، گفت: يا اميرمؤ منان "عليه السلام" مقدارى سخت گيرى در برخى از كارها آدمى را از
سازش با دشمنان بى نياز مى سازد.

على "عليه السلام" گفت: اى مالك چنين نيست، خداوند حكم خود را داده كه قتل نفسى در برابر نفسى است پس چه جاى ظلم و ستمكارى! او فرموده است من قتل مظلوما فقد جعلنا...؛ كسى كه مظلوم كشته شود ما بر ولى او حكومت تسلط بر قاتل را داديم در "مقام انتقام" قتل اسراف نكنند كه او از جانب ما مؤ يد و منصور خواهد بود [ بنى اسرائيل / 33]
و اسراف در قتل آن است كه كسى را كه هيچ يك از كسان تو را نكشته است بكشى و خداوند "ما را" از آن بازداشته و آن ظلم است. [ پيكار صفين]

/ 356