آداب مسافرت - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


آداب مسافرت

امام صادق "عليه السلام" فرمود: روزى حضرت على "عليه السلام" با يكى از كفار اهل ذمه [ كافرى كه با پرداخت جزيه "نوعى ماليات" تحت حمايت حكومت اسلامى قرار مى گيرد] در راه همراه شده بود آن كافر ذمى از حضرت پرسيد به كجا مى روى؟ حضرت فرمود: به كوفه مى روم. مقدارى از راه كه سپرى كردند بر سر دو راهى رسيدند اما اميرالمؤ منين "عليه السلام" راه كوفه را رها كرد و به دنبال آن كافر رفته و راهى كه او مى رفت ادامه داد. شخص كافر پرسيد: مگر به كوفه نمى رفتى؟ حضرت فرمود: چرا. گفت: راه كوفه از آن طرف بود. حضرت فرمود: مى دانم. او گفت: اگر مى دانى كه راه كوفه از آن طرف است پس چرا همراه من مى آيى؟ حضرت فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ما دستور داده كه حق دوستى و همراهى را بجاى آوريم و همسفر خود را تا مقدارى از راه، دوست همراه خود را بدرقه كنيم، آن كافر گفت: آيا واقعا پيغمبر بر شما چنين دستورى داده است؟ حضرت فرمود: آرى. كافر گفت: پس به جهت همين اخلاق نيكو و بزرگوارانه است كه اين همه مردم پيرو او شده اند. كافر اين را گفت: و با حضرت به كوفه آمد و چون دريافت كه او حضرت على "عليه السلام" است مسلمان شد. [ محجة البيضاء، ج 3]

مادرش كيست؟

اعراب در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و بعد از، آن حضرت، با نهايت حرص مى كوشيدند كه بر پسران خانواده ى خود بيفزايند پسرى بدنيا آمده بود و دو زن كه هر دو آنها در يك خانه بسر مى بردند سر نوزاد بدعوا افتادند و هر يك ادعا داشتند كه اين طفل را او زاييده است و اين ديگرى است كه مى خواهد فرزند او را بر بايد. على "عليه السلام" بر مسند شرع قرار داشت، آن دو زن قنداق بچه را بدست گرفتند و كودك را جلوى اميرالمؤ منين "عليه السلام" و اصحاب بر فرش مسجد خوابانيدند و هر دو به جيغ و داد افتادند و هر دو مى گفتند يا على ع اين كوك مال من است و بى آنكه به على "عليه السلام" مجال سخن دهند، پشت سر هم براى اثبات دعوى خود منطق و برهان مى آوردند. امام "عليه السلام" همچنان خاموش بود بعد از مدتى كه زنها ساكت شدند امام به قنبر فرمود: برخيز شمشير مرا بياور. يكى از آن دو زن با هراس و حيرت گفت: يا اميرالمؤ منين "عليه السلام" شمشير براى چه.

حضرت فرمود: براى اينكه به يك ضربه اين كودك را دو نيم كنم نيمى را به تو و نيم ديگر را به طرف دعوى تو بدهم. آيا براى حل و فصل اختلاف شما اين كار بهتر نيست. زن كمى فكر كرد و گفت: من رضا دارم يا على "عليه السلام" ولى زدن ديگر فرياد كشيد، نه يا اميرالمؤ منين "عليه السلام" من از حق خود گذشتم و بر اين طفل، شمشير نگذارد كه من مادرش نيستم. مادرش همين زن است بچه را به او بدهيد. على "عليه السلام" تبسمى فرمود و گفت: نه همين تو، مادر اين بچه هستى كه از حق مادرى خود چشم پوشيدى. برخيز فرزندت را به سينه ات بفشار. برخيز كه اين كودك جگر گوشه تست. [ معصوم دوم، ص 171]

جايگاه قيامتى ابوطالب

امام حسين "عليه السلام" نقل مى كند، پدرم على "عليه السلام" در رحبه - ميدان معروف كوفه - نشسته بود و مردم به گردش حلقه زده بودند مردى برخاست و به على "عليه السلام" گفت: اى اميرمؤ منان "عليه السلام" تو در چنين مقام ارجمندى از ناحيه خداوند هستى، ولى پدرت در آتش دوزخ است؟
اميرمؤ منان فرمود: فض الله فاك، و الذى بعث محمدا بالحق نبيالو شفع ابى فك كل مذنب على وجه الارض لشفعه الله...؛ خدا دهانت را بشكند؛ سوگند به خداوندى كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به به حق به پيامبرى برانگيخت اگر پدرم از همه گنهكاران زمين شفاعت كند خداوند شفاعت او را مى پذيرد.

سپس فرمود: آيا پدرم در آتش است و پسر او تقسيم كننده بهشتيان و دوزخيان است؟ سوگند به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نور ابوطالب در روز قيامت نورهاى همه خلائق را تحت الشعاع قرار مى دهد جز نور محمد صلى الله عليه و آله و سلم و فاطمه عليهاالسلام و حسن و حسين عليهم السلام و امامان معصوم از فرزندانش. آگاه باشيد كه نور ابوطالب از نور ما است كه خداوند دو هزار سال قبل از آفرينش آدم "عليه السلام" آن را آفريده است. [ الغدير، ج 7 ص 386]

/ 356