غذاى حاكم ممالك اسلامى - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غذاى حاكم ممالك اسلامى

عقبه بن علقمه روايت كرده كه بر على "عليه السلام" وارد شدم، پيش د رويش دوغ ترشى نهاده بود كه ترشى و پر آبى آن آزارم مى داد. عرض د كردم: آيا از اين دوغ ميل ميل مى كنيد. امام فرمود: اى ابالخبوب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را ديدم كه كه از اين بدتر مى خورد و از لباس د من خشن تر مى پوشيد من بيم آن دارم اگر كارى كه او انجام مى داده انجام ندهم به او ملحق نشوم. [ الغارات، ج 1، ص 85]

چقدر فاصله اينها كم است

وزى اميرمؤ منان على "عليه السلام" از ميدان جنگ صفين به سوى كوفه مى آمد نزديكى كوفه كنار جاده قبرستان كوفه قرار داشت. آن حضرت در آنجا توقف كرد و ضمن سخنانى اشاره اى نيز به قبرستان نمود و فرمود هذه كفات الاموات؛ اينجا منازل و محل سكونت مردگان است سپس به خاكهاى كوفه نگريست و اشاره كرد و فرمود: هذه كفات الحياه؛ اينجا خانه ها و محل سكونت زندگان است.
شايد منظور حضرت اين بوده كه فاصله بين زندگى و مردم و محل سكونت مرده ها با زنده ها چندان فاصله اى ندارد بلكه شايد مردم عبرت گيرند. [ تفسير برهان، ج 4، ص 417]

تروريست نادم

اصبغ بن نباته مى گويد: صبح زودى به همراه على "عليه السلام" نماز خواندم، سپس ناگهان ديدم مردى وارد شد كه معلوم بود مسافر است، به حضور على "عليه السلام" رسيد. على "عليه السلام" به او فرمود: از كجا مى آيى؟ عرض كرد: از شام. على "عليه السلام" فرمود: براى كارى به اينجا آمده اى آن را خودت مى گويى يا من بگويم. او عرض كرد: اى اميرمؤ منان "عليه السلام" خودت بفرما. على "عليه السلام" فرمود: در شام معاويه اعلام كرد هر كسى برود و على را بكشد ده هزار دينار به او جايزه مى دهم. شخصى حاضر شد تا اين كار را به انجام رساند ليكن وقتى به خانه اش رفت پشيمان شد و با خود گفت من پسر عموى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و پدر فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را نخواهم كشت. روز ديگر معاويه ده هزار دينار بر رقم قبلى افزود و اعلام كرد هر كس على "عليه السلام" را بكشد 20 هزار دينار جايزه دارد مرد ديگرى اين كار را قبول كرد ولى او نيز در عاقبت كار خود فكر كرد و پشيمان شد. روز بعد معاويه سى هزار دينار جايزه قرار داد و تو بخاطر اين جايزه اين كار را قبول كردى و اينك خود را به قصد كشتن من به اينجا آمده اى و تو از فاميل حمير هستى. شخص تروريست به اين مطلب اقرار كرد. على "عليه السلام" به او فرمود: اكنون چه تصميم دارى؟ او گفت: پشيمان شدم و اكنون مى خواهم به شام برگردم. حضرت به غلامش قنبر فرمود: وسايل سفر او را تكميل كند و آب و غذا به او بدهد و او را روانه شام كند آن مرد با كمال شرمندگى به سوى شام برگشت. [ ناسخ التواريخ، ج 5، ص 40]

محمد حنفيه يا حيدر ثانى

جنگ صفين بود درگيرى شديد بين سپاه على "عليه السلام" با سپاه معاويه جريان داشت يكى از قهرمانان سپاه معاويه به نام كريب [ كريب بن صباح از لشگريان معاويه بود كه مورخين نوشته اند بازو و انگشتان اين مرد به قدرى قوى بود كه سكه را با دستش مى ماليد و آثار روى آنرا از بين مى برد] به ميدان تاخت و چند نفر از سپاه على "عليه السلام" را به شهادت رسانيد. حضرت على "عليه السلام" وقتى كه آن منظره را ديد طاقت نياورد و مانند برق به سوى ميدان رفت و با يك ضربه كريب را از اسب بر زمين انداخت و او را به هلاكت رساند، آنگاه امام على "عليه السلام" به پايگاه خود بازگشت و چون مى دانست شجاعان ديگرى از سپاه دشمن براى انتقام خون كريب به ميدان مى آيند به پسرش محمد حنفيه فرمود: برو در ميدان مراقب دشمن باش و بجاى من بايست، محمد حنفيه كه در شجاعت حيدر ثانى بود به ميدان تاخت هفت نفر از شجاعان دشمن يكى پس از ديگرى براى خون خواهى خون كريب به ميدان تاختند، همه آنها را به خاك هلاكت افكند. [ مناقب خوارزمى، ج 1، ص 147]

/ 356