ايرانيان حاكم مى شوند و... - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ايرانيان حاكم مى شوند و...

روزى اميرالمؤ منين على "عليه السلام" بر فراز منبر مشغول موعظه مردم بود در آن حال مردى نزد حضرت رسيد و آهسته در گوش امام مطلبى را گفت كه آثار خشم در صورت آن حضرت پديدار شد، آنگاه حضرت سكوت كرد.

ناگاه اشعث بن قيس از سر و كله مردم بالا رفت و با سرعت خود را نزديك منبر امام رساند و عرض كرد: يا على "عليه السلام" اين سرخرها "ايرانيان" در مقابل روى شما بر ما چيره و غالب شدند ولى شما از آنها جلوگيرى نمى كنيد.
صعصعة بن صوحان كه يكى از ياران باوفاى امام بود با شنيدن اين اهانت دست به پشت اشعث زد و گفت: "انا لله و انا اليه راجعون".

...امام "عليه السلام" در حاليكه از گفتار اشعث سخت عصبانى شده بود به موعظه مردم ادامه داد و فرمود:
اين شكم كنده ها خودشان روزها در بستر نرم استراحت مى كنند و آنان "ايرانيان" روزى هاى گرم بخاطر خدا فعاليت مى نمايند و عربها از من مى خواهند كه آنها "ايرانيان" را از خود طرد و دور كنم، تا از ستمكاران باشم. سوگند به ايزد متعال كه دانه را شكافته و آدمى را آفريده از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مى فرمود: والله لضربنكم على الدين عودا كما ضربتمو هم عليه بد؛ بخدا سوگند همچنانكه در آغاز، شما پيروز و حاكم بر ايرانيان مى شويد. در آينده ايرانيان نيز حاكم و بر شما و غالب گردند و شما را سركوب خواهند نمود. [ نهج السعاده، ج 2، ص 703]

رعايت حقوق غلامان

امام باقر "عليه السلام" فرمود: كه حضرت على "عليه السلام" در ايام خلافت با غلام خود قنبر براى معامله به بازار بزازها، آمد به مرد كاسبى فرمود دو لباس دارى به من بفروشى؟ مرد كاسب عرض كرد: بلى! اى پيشواى مسلمين جنسى را كه احتياج دارى نزد من موجود است. حضرت وقتى متوجه شد كه مرد كاسب او را شناخته و به عنوان اميرالمؤ منين "عليه السلام" خطابش كرده است با او معامله نكرد و از در دكان او گذشت و در مقابل بزاز ديگرى كه جوانتر بود توقف كرد و دو لباس از او خرد يكى را به سه درهم و ديگرى را به دو درهم. پس به قنبر فرمود: پيراهن سه درهمى را تو بردار. قنبر عرض كرد: مولاى من، شايسته تر آن است كه شما لباس سه درهمى را بپوشيد زيرا منبر مى روى و با مردم سخن مى گويى و بايد لباس شما بهتر باشد. حضرت فرمود: تو جوانى و مانند ساير جوانان به تجمل و زيبائى رغبت بسيارى دارى به علاوه من از خداى خود حيا مى كنم كه لباسم از تو بهتر باشد زيرا از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: به آنان همان لباسى را بپوشانيد كه خود مى پوشيد و همان غذا را بخورانيد كه خود مى خوريد. [ مستدرك، ج 1، ص 210] لذا وقتى آن حضرت دو پيراهن مى خريد يكى را كه بهتر بود به قنبر مستخدم خود مى داد و پيراهن ديگر را كه آستينش بلند بود براى خود بر مى داشت و زيادى آستين آن را پاره مى كرد و پيراهن آستين پاره را بر تن خود مى كرد. [ بحارالانوار، ج 40، ص 324]

تبعيت از پيامبر

يكى از اصحاب حضرت على "عليه السلام" بنام سويد ابن غفلة نقل مى كند، روزى بعد از ظهر موقع صرف غذا حضور على "عليه السلام" شرفياب شدم ديدم حضرت كنار سفره نشسته و نان خشكى در دست آن حضرت است كه سبوسهاى جو در آن آشكار بود نزد خدمتگذار آن حضرت رفته و گفتم: يا فضه الاتتقين الله فى هذا الشيخ؟

اى فضه! چرا مراعات حال اين پيرمرد را نمى كنيد؟ چرا نان از آرد الك نكرده به او مى دهيد كه اين اندازه سبوس دارد؟ فضه گفت: خود آن حضرت دستور داده كه نانش از آرد الك نكرده باشد، او نقل مى كند مجدد حضور حضرت آمدم و سخن فضه را به عرض امام رساندم. معلوم شد على "عليه السلام" اين روش را نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرا گرفته و فرمود: "بابى و امى من لم ينخل طعام" پدر و مادرم فداى او "رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم" باد كه نانش از آرد الك نكرده بود. [ بحارالانوار، ج ص 501]

/ 356