بايد بسيج عمومى نمود - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بايد بسيج عمومى نمود

عصر حكومت و خلافت حضرت على "عليه السلام" بود سپاه متجاوز معاويه به شهر انبار حمله كرد و به غارت و چپاول گرى پرداختند، خبر اين حادثه به على "عليه السلام" رسيد، شخصا پياده و نخليه "منزلگاهى نزديك كوفه كه ميدان رزم بود" آمد "تا براى سركوبى متجاوزان، اقدام كند" مسلمان خود را به حضور على "عليه السلام" رساندند و عرض د كردند: اى اميرمؤ منان "عليه السلام"، ما عهده دار سركوبى متجاوزان خواهيم شد، شما بجاى خود برويد. امام على "عليه السلام" به آنها فرمود: ما تكفونن انفسكم فكيفت تكفوننى غيركم... شما قادر نيستيد كه از عهده مشكلات خودتان برآييد، بنابراين چگونه مشكل ديگران را از من دفع مى نماييد؟ اگر ملت هاى قبل، از ستم فرمانروايان خود، شكايت داشتند، من امروز از ستم ملت خودم شكايت دارم، گويى من پيرو و فرمانبر هستم و آنها رهبر و فرمانروا مى باشند...

در اين ميان كه على "عليه السلام" ناراحتى خود را نسبت به سستى و سهل انگارى ملت، اعلام داشت، دو نفر از اصحابش به حضور على "عليه السلام" آمدند و يكى از آنها عرض كرد: من جز اختيار خود و برادرم را ندار،فرمان بده تا آن را اجرا كنيم.
امام على "عليه السلام" در پاسخ فرمود: اين تقعان مما اريد: "شما در برابر آنچه من مى خواهم چه كارى مى توانيد انجام دهيد؟" [ اقتباس از نهج البلاغه، حكمت 261]
يعنى: با يك نفر و دو نفر، كارى ساخته نيست، بايد بسيج عمومى نمود و با سپاه مجهز و بسيار براى سركوبى متجاوزان حركت كرد.

تحمل؛ حمل سخن اهل بيت

صالح يكى از فرزندان ميثم تمار نقل كرده است كه پدرم گفت: روزى در بازار بودم، اصبغ بن نباته يكى از ياران على "عليه السلام" نزد من آمد و با حالتى شگفت زده گفت اى واى ميثم از اميرالمؤ منين "عليه السلام" سخنى دشوار و عجيب شنيدم. گفتم چه شنيدى؟ گفت: شنيدم كه مى فرمود: حديث و سخن اهل بيت بسيار سنگين و دشوار است و آن را جز فرشته اى مقرب يا پيامبر صاحب رسالت يا بنده مؤ منى كه خداوند دلش را براى ايمان آزموده است، توان تحملش را ندارد و به درك عمق آن نمى رسد.
ميثم مى گويد: فورى برخاسته خدمت على "عليه السلام" رفتم و از او نسبت به كلامى كه از اصبغ شنيده بودم توضيح خواستم حضرت تبسمى كرد و فرمود: بنشين اى ميثم! آيا هر صاحب دانشى مى تواند هر علمى را حمل كن و بار آن را بكشد؟!

خداوند وقتى به فرشتگان گفت: كه مى خواهم در زمين جانشينى قرار دهم فرشتگان گفتند: خدايا آيا كسى را در آن قرار مى دهى كه فساد كند و خون بريزد؟ سپس حضرت به داستان حضرت موسى و خضر و سوراخ كردن كشتى و گشتن آن غلام اشاره كرد، آنگاه فرمود: پيامبر ما صلى الله عليه و آله و سلم در روز غدير خم دست مرا گرفت و فرمود: خدايا هر كه را من مولايش بودم على "عليه السلام" مولاى اوست، ولى جز اندكى كه خداوند نگاهشان داشت آيا ديگران اين كلام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را به دوش كشيدند و فهميده و عمل كردند؟ پس بشارت باد بر شما كه آنچه از گفته پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حمل كرديد و به آن متعهد مانديد، خداوند به شما امتيازى بخشيد "اى ميثم" كه به فرشتگان و رسولان نداد. پس بدون ترس و گناه فضيلت ما و كار بزرگ و شاءن والاى ما را براى مردم بازگو كنيد. [ بحارالانوار، ج 20، ص 383]

اما ميثم؛ پس از شهادت حضرت مسلم در كوفه توسط شخصى بنام عريف و به همراه 100 نفر از ماءموران مختار توسط ابن زياد به زندان افتادند و بعدها مختار از زندان آزاد شد ولى ميثم به دار آويخته شد [ همان، ج 42، ص 125] و در محلى ميان نجف اشرف و كوفه مدفن اين يار با وفاى حضرت على "عليه السلام" است.

سازمان شرطة الخميس

شرطة الخميس افرادى بودند كه با على "عليه السلام" شرط و پيوند ناگسستنى برقرار نمودند و با نظام خاصى تا سر حد شهادت در آمادگى كامل براى دفاع از حريم مقدس على "عليه السلام" به سر مى بردند و از اين رو آنها را خميس مى گفتند كه به پنج گروه تقسيم شده بودند:

1- گروه پيش از جنگ.

2- گروه مراقب قلب لشگر.

3- گروه مراقب طرف راست لشگر.

4- گروه مراقب طرف چپ لشگر.

5- گروه ذخيره.

اين سازمان قبل از خلافت على "عليه السلام" تحت نظر آن حضرت پى ريزى شد و اعضاى مركزى آن افرادى مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و جابربن عبدالله انصارى و... بودند و در زمان خلافت على "عليه السلام" به پنج هزار تا شش هزار نفر رسيدند، اينك در اين رابطه به داستان زير توجه كنيد:

اصبغ بن نباته از پارسايان وارسته بود سابقه بسيار نيكى در اسلام داشت و در عصر خلافت على "عليه السلام" سن پيرى را مى گذراند و از افراد جدى و سرشناس سازمان شرطة الخميس به شمار مى آمد. از او پرسيدند چرا شما را شرطة الخميس گويد؟! او در پاسخ گفت: ما در حضور اميرمؤ منان على "عليه السلام" متعهد شديم تا خود را در راه او فدا كنيم و آن حضرت فتح و پيروزى را براى ما ضمانت كرد.

ابوالجاورد گويد: به اصبغ گفتم: مقام على "عليه السلام" در نزد شما چگونه است؟ پاسخ داد: نمى دانم منظور چيست؟ ولى همين قدر بدان كه شمشيرهاى ما همواره همراه ماست، هر كسى را كه على "عليه السلام" اشاره كند كه به قتل برسانيد، آنكس را خواهيم كشت و آن حضرت به ما فرمود: من با شما "در مقابل جانبازى شما" طلا و نقره را شرط نمى كنم و شرط و عهد شما جز كشته شدن در راه حق نيست، در ميان بنى اسرائيل، افرادى اينگونه به عهد و پيمان خود وفا كردند، خداوند مقام پيامبرى قوم با قريه خودشان را به آنها داد، شما نيز در اين پايه از ارزش هستيد جز اينكه پيامبر نمى باشيد. [ اعيان الشيعه، ج 1 "واژه شيعه"؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 195؛ بحارالانوار، ج 42، ص 151 - 152، ط جديد ]

/ 356