قدرت معنوى على - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



قدرت معنوى على

حسن بن ذكوان فارس گفت: من نزد حضرت على "عليه السلام" بودم كه عده اى نزد آن حضرت آمده و از زيادى بيش از اندازه اب فرات به سبب طغيان به او شكايت كردند و گفتند كه مزارع آنها از اين زيادى آب آسيب ديده است و از حضرت خواستند تا دعا كند آب كمتر شود حضرت برخاست و به داخل خانه اش رفت و همه مردم منتظر بودند تا اينكه بعد از لحظاتى حضرت، در حالى كه لباس و عمامه و عباى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را بر تن و عصاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در دست داشت خارج شد سوار بر اسب شده و حركت كرد فرزندان او و مردم هم او را همراهى مى كردند و من هم با آنها به راه افتادم آن حضرت كنار فرات ايستاد و از اسب پياده شد سپس دو ركعت نماز مختصرى خواند آنكاه چوبى به دست گرفت و با حسن و حسين عليهم السلام روى پل رفت و من هم به همراه آنها رفتم وبقيه مردم
ايستاده و نظاره گر بودند، حضرت آن چوب را به آب زد و بلافاصله آب به مقدار يك ذراع پايين رفت. حضرت رو به مردم كرد و فرمود: ايا كافى است؟ گفتند: نه يا اميرالمؤ منين "عليه السلام". حضرت با ديگر با چوپ اشاره به آب كرد و به اندازه يك ذراع ديگر آب كم شد تا اينكه يكبار ديگر بر اثر خواهش د مردم همين كار را تكرار كرد و وقتى آب به مقدار سه ذرع كم شد مردم، گفتند بس است "و اين اندازه آب بى ضرر است" حضرت سوار مركب شد و به منزل خود بازگشت. [ محجة البيضاء، ج 4]

ايثار و جان بازى كميل

روزى حجاج بن يوسف دستور دستگيرى كميل بن زياد را صادر كرد. كميل از آن دستور مطلع شد و فرار كرد و پنهان شد. حجاج دستور داد حقوق طايفه و قبيله كميل را قطع كردند. وقتى كميل از آن دستور مطلع شد گفت: من پير شده و عمرم رو به پايان است و شايسته نيست بخاطر من حقوق ديگران قطع شود پس از مخفى گاه خود خارج شد و به نزد حجاج رفت. حجاج به او گفت دوست داشتم: تو را پيدا كرده و دستگير مى كردم. كميل گفت: از عمر من چيزى باقى نمانده و هر گونه كه مى خواهى درباره من حكم كن، كه حسابرسى در نزد خداوند است و اميرالمؤ منين على "عليه السلام" نيز قبلا به من خبر داده كه تو قاتل من هستى. سپس حجاج دستور داد سر كميل اين يار با وفا و صاحب سر على "عليه السلام" را از بدنش جدا كردند. [ المحجة البيضاء، ج 4]

برخورد با خاطى

روزى شخصى، دست سخن چينى را گرفت و او را نزد حضرت على "عليه السلام" آورد حضرت پس از ملاقات فرمود: اى مرد ما درباره آنچه كه تو گفته اى تحقيق مى كنيم اگر راست باشد "و آنچه گفته اى راست باشد" نسبت به تو بدبين خواهيم بود و ترا دشمن مى داريم "چرا كه ستر عيب مردم كردى" اگر آنچه گفته بودى دروغ بود و حقيقت نداشت تو را تنبيه مى كنيم "حد خواهيم زد"... و اگر ميخواهى تو را عفو كنم و از گناهان بگذريم. شخص گناهكار عرض كرد: يا اميرالمؤ منين "عليه السلام" راه سوم را انتخاب مى كنم. مرا ببخشيد. [ محجة البيضاء، ج 5، ص 278]

ميهماندارى كريم

روزى پدر و پسرى كه از دوستان و شيعيان اميرالمؤ منين "عليه السلام" بودند نزد آن حضرت آمدند، حضرت برخاست آنها را احترام كرد آنگاه آنها را بالاى اتاق خود نشانيد و خود جلوى آنها نشست بعد از مدتى دستور داد غذا را آوردند، آنگاه با آنها غذا را ميل فرمود. سپس به قنبر فرمود: طشت و آفتابه و دستمال به اتاق بياور تا ميهمانان دستشان را بشويند وقتى وسايل آماده شد حضرت برخاست و آفتابه را گرفت تا بر دست آن مرد بريزد. آن شخص به خاك افتاد و اجازه آن كار را به حضرت نداد و عرض كرد: يا اميرالمؤ منين "عليه السلام" چگونه خداوند مرا ببيند در حالى كه تو بر دستم آب مى ريزى؟ حضرت فرمود: بنشين و دستت را بشوى كه خداوند مى بيند كه برادر "يعنى على "عليه السلام"" فضيلت و برترى بر تو ندارد و مى خواهد تو را خدمتگذارى كند تا در بهشت پاداش د ده برابرى بگيرد. آن مرد نشست و حضرت فرمود: تو را "به حق بزرگ من كه آن را شناخته اى" قسم مى خورم كه كاملا دستت را بشويى و گمان كن كه قنبر آب بر دستت مى ريزد.

آن شخص اطاعت كرد و اميرالمؤ منين على "عليه السلام" آب را ريخت تا او دستهايش را بشويد، آنگاه على "عليه السلام" آفتابه را به فرزندش محمد حنفيه داد و فرمود: پسرم اگر فرزند اين مرد به تنهايى نزد من آمده بود خودم آب بر دستش مى ريختم اما خداوند اجازه نداده كه بين پدر و پسرى كه در يك مجلس هستند به تساوى برخورد شود لذا من بر دست پدر او آب ريختم و تو بر دست پسر او؛ محمد برخاست و آب بر دست آن جوان ريخت تا او نيز دستهايش را بشويد... امام حسن "عليه السلام" فرمود: كسى كه از رفتار على "عليه السلام" پيروى كند شيعه واقعى اوست. [ محجة البيضاء، ج 6، ص 226]

/ 356