معاويه و پيشگويى على - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معاويه و پيشگويى على

وقتى كه معاويه به حكومت رسيد روزى به اهل مجلس خود گفت: چگونه مى توانيم آينده خود را پيش بينى كنيم؟ آن ها گفتند ما راهى براى آن نمى شناسيم معاويه گفت: من آن را از علم على "عليه السلام" به دست مى آورم زيرا او هر چه مى گويد راست است و باطل نيست. پس سه نفر را احضار كرد و به آنها گفت: هر سه به كوفه برويد و يكى پس از ديگرى وارد شهر شهر شويد و خبر مرگ مرا به مردم برسانيد ولى توجه داشته باشيد كه هر سه يك سخن بگوييد و در علت و روز مرگ و محل قبر من اختلاف نداشته باشيد و توجه كنيد كه على "عليه السلام" چه مى گويد. آنها رفتند اولى وارد كوفه شد مردم پرسيدند از كجا مى آيى؟ گفت: از شام. گفتند: چه خبر دارى؟ گفت: معاويه مرد! مردم اين خبر را به على "عليه السلام" رساندند ولى آن حضرت اعتنايى به اين خبر نكرد. دومى و سومى هم وارد شده و همان خبر را دادند و مردم نيز حضرت على "عليه السلام" را از آن خبرها مطلع كردند و در مرتبه سوم كه نزد آن حضرت آمدند گفتند: خبر صحيح است زيرا هر سه نفر كه در سه روز وارد كوفه شده اند اين خبر را بدون هيچ گونه اختلافى بيان كرده اند. حضرت على "عليه السلام" وقتى اصرار مردم بر صحت خبر را شنيد فرمود: او نمرده و نمى ميرد مگر محاسن من با خون سرم سرخ شود و معاويه با حكومت، بازى خواهد كرد سپس آن سه نفر اين خبر را براى معاويه بردند. [ محجة البيضاء، ج 4، ص 202]

گروههاى مردم

كميل بن زياد مى گويد: على "عليه السلام" نزد من آمد و دست مرا گرفت و مرا با خود به صحرا برد چون به صحرا رسيديم بر زمين نشست و من هم نشستم سر بلند كرده و متوجه من شد و فرمود: اى كميل! آنچه به تو مى گويم بخاطر بسپار، مردم سه دسته اند:

1- دانشمند الهى.

2- دانشجويى كه در راه رستگارى قدم بر مى دارد.

3- افراد ناكس و پست كه بدنبال هر آوازى مى روند و مانند پشه هاى ريز از هر طرف كه باد بوزد به آن سو مى روند...

اى كميل! دانش از ثروت بهتر است چرا كه دانش نگهبان تو است ولى ثروت را بايد تو نگهبان باشى. ثروت را هر چه خرج كنى كمتر گردد ولى دنش هر چه بيشتر خرج شود افزوده تر شود. اى كميل! آنان كه ثروتمندند و زنده، مردگانى هستند بصورت زنده، ولى دانشمندان تا پايان روزگار پاينده اند... آه كه اينجا "اشاره به سينه" آكنده از دانش است. كاش د شاگردانى كه بتوانند اين بار را بكشند بدست مى آوردم... [ خصال صدوق، ص 204، اين روايت را به سندهاى متعددى در كتابهاى ديگر نقل كرده اند]

وصيتى از امام على

اميرالمؤ منين على "عليه السلام" در وصيتى به فرزند خود محمد حنفيه فرمود: اى پسر، از خودبينى و بد خلقى و كم صبرى دورى كن، كه اگر اين سه خصلت را داشته باشى هيچ رفيقى با تو مدارا و دوستى نخواهد كرد و همواره مردم از تو كناره خواهند گرفت خود را به اظهار دوستى وادار كن و بر زحمات خود، خويشتن را شكيبا ساز... و از دست دادن دين و آبروى خود درباره هر كس كه باشد بخل بورز كه دين و دنيايت سالم تر خواهد بود. [ خصال صدوق، ص 166]

/ 356