اولين فتح به دست امام حسين - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



اولين فتح به دست امام حسين

جنگ صفين از جنگ هاى بزرگى است كه در زمان خلافت على "عليه السلام" در سال 36 تا 38 هجرى بين سپاه على "عليه السلام" با سپاه معاويه، در سرزمين صفين "نواحى شام" واقع شد. نخستين كارى كه معاويه انجام داد اين بود كه گفت: چون عثمان را تشنه كشتند، آب را به روى سپاه على "عليه السلام" ببنديد، همان دستور انجام شد و سپاه معاويه مركز آب را گرفتند اين موضوع باعث شد كه آب به سپاه على "عليه السلام" نرسيد و تمام شد و تشنگى بر سپاهيان چيره گشت. مى نويسند: چندين گردان سواره نظام، از سوى على "عليه السلام" به سوى آن مركز رفتند تا آب را بگشايند ولى موفق نشدند و بازگشتند. در اين وقت امام حسين "عليه السلام" كه 33 سال داشت پدر را اندوهگين يافت و نزد پدر رفت و اجازه خواست كه خود همراه جمعى به ميدان برود. امام على "عليه السلام" اجازه داد آن بزرگوار همراه جمعى از سواران به سوى قرارگاه ابو ايوب كه محافظين آن بودند روانه شدند، آنگاه آنچنان عرصه را بر او تنگ كردند، كه ابو ايوب و همراهانش، ناگزير گريختند و شريعه آب بدست امام حسين "عليه السلام" و همراهانش افتاد و بعد آن حضرت نزد پدر آمد و جريان را به عرض رساند و اين نخستين فتحى بود كه در جنگ صفين انجام گرفت. [ اقتباس از نفائس الاخبار، ص 418]

از پسرم انتظار نداشتم...

در سال 37 يعنى سال دوم خلافت اميرالمؤ منين على "عليه السلام" امام حسين "عليه السلام" جوانى سى و سه ساله بود. روزى امام حسين "عليه السلام" جوانان و دوستان خود را، كه نوبت ايشان بود به پذيرائى دعوت كرد ولى در سفره حضرت جز چند قطعه نان چيزى قرار نداشت. امام حسين "عليه السلام" به قنبر فرمود: از اين چند مشك
عسل كه به بيت المال رسيده ظرفى براى ما بياور تا اين مهمانى را برگزار كنم. قنبر اطاعت كرد و يك ظرف عسل براى امام حسين "عليه السلام" آورد على "عليه السلام" در سركشى خود از بيت المال دريافت كه مشك عسل ها دست خورده است. لذا از قنبر سؤ ال كرد. قنبر عرض كرد: به فرمان امام حسين "عليه السلام" او را به حق عموى خود جعفر طيار قسم داد، تا خشمش اندكى آرام گرفت و بعد به همان ترتيبى كه قنبر را مورد بازجويى قرار داده بود امام حسين "عليه السلام" را بازجويى كرد و فرمود:

آيا تو دستور داده اى كه به مشك هاى عسل قنبر دست بزند. امام حسين "عليه السلام" عرض كرد: بله يا اميرالمومنين، امام: مگر نمى دانستى كه اين عسلها براى عموم مسلمين است، عرض كرد: بلى مى دانستم يا اميرالمومنين؛ ولى من خود يك فرد از افراد مسلمانانم و بقدر سهم خود آن هم براى پذيرايى از مهمانانم از عسل برداشتم. على "عليه السلام" نگاهى به امام حسين "عليه السلام" انداخت و فرمود: از پسرم انتظار نداشتم پيش از آنكه مسلمانان به سهم خود برسند او سهم خويش را بردارد و بعد با لحنى خشم آلود اضافه كرد، اگر نديده بودم بر اين لبها كه دارى رسول خدا بوسه مى زد دستور مى داد لبهاى تو را به چوپ ببندند سپس امام على "عليه السلام" دستور داد عسل ديگرى بخرند و به بيت المال برگردانند.

ساده زيستى

ابن اعرابى گفت: حضرت على "عليه السلام" در زمانى كه حاكم مسلمين بود وارد بازار شد و پيراهنى را به سه درهم خريدارى كرد و همانجا پوشيد. ليكن دين آستين آن مقدارى بلند است به خياط فرمود: بلندى اين آستين را قطع كن، خياط مقدارى كه بلند بود را جدا كرد و به حضرت عرض كرد: اجازه دهيد آن را بدوزم و محل قطع شده را دوخت بگيرم؟ حضرت فرمود: نه؛ اين را فرمود؛ و در حالى كه محل بريدگى پيراهن ريشه ريشه بود حركت كرد و رفت و با خود گفت: همين ترا كافى است. نقل كرده اند روزى ديگر على "عليه السلام" دو لباس ضخيم و زبر خريدارى كرد و به غلام خود قنبر فرمود: اى قنبر! يكى از اين دو لباس را انتخاب كن قنبر يكى از آنها را انتخاب كرد و خود آن حضرت ديگرى را پوشيد ولى چون آستين آن لباس بيش از اندازه بلند بود اضافه آن را قطع كرد. [ محجة البيضا، ج 4، ص 191]

/ 356