كسى كه فرمانش را نمى برند آخر چه كند؟! - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كسى كه فرمانش را نمى برند آخر چه كند؟!

وقتى به حضرت على "عليه السلام" خبر رسيد كه ارتش معاويه بر شهر مرزى انبار حمله كرده اند و فرماندار آنجا را بنام حسان بن حسان به شهادت رسانده اند و آنچه در شهر بوده به يغما برده اند وى خشمگين از كوفه بيرون آمد و آنچنان آشفته و ناراحت بود كه به خود توجه نداشت به گونه اى كه لباسش به زمين كشيده مى شد و مروان نيز در پى آن بزرگوار روان شدند. حضرت شتابان مى رفت تا به محل نخيله كه ميدان بسيح و محل سان لشكر كوفه بود رسيد در آنجا بر مكان مرتفعى از زمين ايستاد و اين سخنرانى پرسوز و گداز را ايراد نمود.

ابتدا با ستايش پروردگار و درود بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم لب گشود و آنگاه فرمود... من در شب و روز در آشكار و نهان بارها نغمه فداكارى را در گوشهاى سنگين شما نواختم و شما را به نبرد بى امام با آنان فرا خواندم... هم اكنون بار ديگر آن را تكرار مى كنم شايد با اين دم گرم من خون نيم مرده و سرد و لخته شده در شريانهايتان به جريان افتد... وه كه چه سست عنصر بوديد و در پاسخ دعوت من به بهانه هاى شرم آور، بار وظيفه خود را بر دوش يكديگر نهاديد و به اميد هم نشستيد و هر كدام انتظار پيشگام شدن ديگرى را كشيديد... اين مرد غامد "سفيان بن عوف از قبيله بنى عامر در يمن فرمانده لشگر معاويه" است كه با سپاهيان خود به شهر انبار "شهرى در كنار شرقى فرات مقابل هيت كه در جانب غربى فرات است" حمله كرده است... قسم به آفريدگارى كه جانم به اراده و اختيار اوست گزارش تكان دهنده اى به من رسيده كه يكى از سپاهيان ايشان بر دو تن از زنان كه يكى مسلمان و ديگرى زن غير مسلمانى كه پناهنده به مسلمين بوده حمله ور شده و زيورهاى زنانه آنان را با كمال قساوت به تاراج برده و آن دو زن براى نجات خود هر چه سوز دل را با قطرات اشك آميختند كسى به فريادشان نرسيده، آنگاه آنها با غنائم فراوان برگشتند در حالى كه كوچكترين زخمى بر نداشته اند. آه كه اگر مرد مسلمانى از شنيدن اين ماجراى دلسوز از فرط خجلت در دم بميرد و سر به خاك تيره فرو برد به نظر من نه تنها بر او سرزنش نيست بلكه چنين مرگى را سزاوار است... وقتى كه در
زمستان با آنها بجنگيد با لحنى كه نماينده سستى شما بود گفتيد: اينك بوران سرما است، هنگامى كه در تابستان گفتم؛ به نبرد با ايشان برخيزيد؛ پاسخ داديد: گرماى تابستان بيداد مى كند به ما مهلت بده تا فشار گرما كمتر شود... سپس با لحنى پرخاشگرانه فرمود: اى مرد نمايانى كه اثرى از مردانگى در شما "فكر و روحتان" نيست با شما هستم شمائى كه همچون پرده نشينان و عروسان تازه به حجله رفته كه براى هر چيزى منتظر كمك هستند، به خدا قسم با سرپيچى و نافرمانيهايتان فكر و نقشه ام را تباه ساختيد.

كسى كه فرمانش را نمى برند چه مى تواند بكند، سه بار اين جمله را تكرار كرد، در اين هنگام مردى به همراه برادرش برخاست و عرض كرد: يا على عليه السلام من و اين برادرم چنانچه كه خداوند از قول موسى بازگو نموده رب انى لا املك الا نفسى و اخى؛ پروردگارا هر آينه من مالك نيستم مگر نفس خود و برادرم را [ مائده/25 ]
به خدا قسم هر چه فرمان دهى اجرا خواهيم كرد اگر چه مجبور باشيم از ميان شعله هاى سوزان آتش چوب درخت غضا و بر روى خارهاى جانگزاى قتاد "درخت پر تيغى است" بگذريم؛ حضرت براى آنها دعاى خير كرد و آنگاه فرمود: به كجا خواهيد رسيد از آنچه من خواسته ام و آنگاه از جايگاه خود پايين آمد. [ معانى الاخبار،ج 2،ص 237 ]

دستور حكومتى به فرماندار بصره

حضرت على "عليه السلام" در نامه اى به زياد بن ابيه كه سمت جانشينى عبدالله بن عباس را به عنوان حاكم بصره بر عهده داشت ديدگاه يك مدير را در مسائل اقتصادى كشور گوشزد مى كند و مى فرمايد: فدع الاسراف مقتصد او اذكر فى اليوم غدا و امسك من المال بقدر ضرورتك و قدم الفضل ليوم حاجتك [ نهج البلاغه، نامه 21] زياده روى را واگذار و تعادل و ميانه روى در مسائل اقتصادى را پيشه خود ساز، از همين امروز به فكر فردا باش و از امكانات خود به مقدار ضرورت استفاده كن و پس انداز افزوده را با برنامه اى منظم به خاطر روز نيازمندى دنيا و آخرتت به آينده اختصاص بده.

على در كربلا

اميرالمؤ منين "عليه السلام" در سفرى چون به زمين كربلا رسيد نگاهى به زمين كربلا نمود و فرمود:
مناخ ركاب مصارع عشاق شهداء لا يسبقهم من كان من قبلهم و لا يلحقهم من بعدهم؛ "در اين سرزمين، محل خواب گاهى مى شود از سوارانى؛ و محل كشتارى از عاشقين؛ و در اين زمين شهيدانى مى باشند كه گذشتگان از آنان پيشى ندارند و آيندگان هم به مقام اين شهداى كربلا نمى رسند. [ خرايج]

توصيف مرگ

امام حسين "عليه السلام" فرمود: روزى شخصى به اميرالمؤ منين على "عليه السلام" عرض كرد: يا على "عليه السلام" مرگ را برايم وصف كن. حضرت فرمود: با مرد آگاهى روبرو شده ايد، مرگ يكى از سه امرى است كه بر آدمى وارد مى شود؛ يا نويد و بشارت به نعمتهاى جاودان است و يا خبرى است به عذاب هميشگى و يا اندوهگين نمودن و ترسانيدن است، كار شخص محتضر مبهم يم باشد زيرا نمى داند جزو كداميك از اين سه گروه خواهد بود؛ اما انسانى كه دوستدار و مطيع ما باشد به نعمتهاى جاودان نويد داده شده و دشمنانى كه با ما سر ستيز دارند عذاب ابدى در پيش خواهند داشت و اما آن كس كه وضعش معلوم نيست و نمى داند سرانجامش چه خواهد شد؛ مؤ منى است كه به زيان خود زياده روى نموده و مشخص نيست سرانجامش به كجا خواهيد كشيد خبر مبهم و ترسناكى به او مى رسد ولى خداوند هرگز او را با دشمنان ما برابر نخواهد كرد و به شفاعت ما؛ او را از جهنم بيرون مى آورد پس كار نيك انجام دهيد و خدا را اطاعت كنيد مطمئن نباشيد و سزاى گناه را از طرف خدا ناچيز نشماريد زيرا شفاعت شامل حال مسرفين نخواهد شد مگر بعد از سيصد هزار سال. [ معانى الاخبار، ج 2، ص 114]

/ 356