گوش شنوا - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گوش شنوا

بعد از جنگ جمل على "عليه السلام" سوار بر اسب خود شد و در ميان صفوف كشته ها حركت مى كرد تا اينكه به جنازه كعب بن سورة رسيد او قاضى بصره بود و اين مقام را به او عمر داده بود، كعب در ميان اهل بصره در زمان عمر و عثمان به قضاوت مى پرداخت. چون فتنه اهل جمل در بصره بر عليه اميرالمؤ منين "عليه السلام" بر پا شد قرآنى بر گردن خود حمايل نمود و با تمام فرزندان و اهل خانواده خود براى جنگ با آن حضرت خارج شد كه همگى آنها نيز كشته شدند. چون حضرت على "عليه السلام" جنازه كعب را ديد كه در بين كشتگان افتاده بود در آنجا درنگ كرد و فرمود: كعب را بنشانيد، كعب را بين دو مرد نشاندند. حضرت فرمود: اى كعب بن سورة "قد و جدت ما وعدنى ربى حقا فهل وجدت ما وعد ربك حقا؟" آنچه را كه پروردگارت را به حق يافتى؟ و سپس فرمود: كعب را بخوابانيد و كمى حضرت حركت كرد تا رسيد به طلحة بن عبدالله كه آن هم در ميان كشتگان افتاده بود حضرت فرمود: او را بنشانيد؛ نشاندند آنگاه همان خطاب را عينا به طلحه و سپس د فرمود: طلحه را بخوابانيد. يكى از اصحاب به آن حضرت گفت: اى اميرالمؤ منين "عليه السلام" در گفتار شما با اين دو مرد كشته شده آنها كلامى نمى شنوند چه فائده اى بوده؟ حضرت فرمود: اى مرد سوگند به خدا آنها كلام مرا شنيدند و همانطورى كه اهل قليب "چاه بدر" كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را شنيدند. [ بحارالانوار، ج 6، ص 255]

صورت برزخى وصى موسى

از عباية بن ربعى اسدى روايت شده كه گفت: بر اميرالمؤ منين "عليه السلام" وارد شدم و ديدم كه در نزد آن حضرت مردى با صورتى شكسته و لباس ژنده نشسته و حضرت با او مشغول گفتگو بودند چون آن مرد برخاست و رفت؛ عرض كردم: يا اميرالمؤ منين "عليه السلام" اين مرد كه بود فرمود: يوشع بن نون وصى حضرت موسى "عليه السلام". [ بصائر الدرجات، ص 80]

علم داشتى ولى...

بعد از شكست اصحاب جمل؛ در ميان كشتگان عبور مى كرد تا اينكه به كشته كعب بن سورة قاضى شهر بصره رسيد آنگاه دستور داد او را بنشانند، حضرت به او فرمود: اى واى بر تو؛ اى كعب علم و دانش داشتى ولى براى تو سودى نداشت و شيطان تو را گمراه كرد و به آتش دوزخ فرستاد. [ تفسير نمونه، ج 15]

بيعت شكنان جمل

مروان كه پس از قتل عثمان با على "عليه السلام" بيعت كرده بود در جنگ جمله به اسارت لشكريان حضرت امير "عليه السلام" در آمد. حسنين عليهم السلام به على "عليه السلام" گفتند: كه او با شما مى خواهد بيعت كند حضرت فرمود: مگر بعد از قتل عثمان با من بيعت نكرد؟ مرا به بيعت او نيازى نيست كه پيمان شكن است و غدار - با دستى چون دست جهود - [ نهج البلاغه، خطبه 73] بلاذرى از مروان نقل كرده كه بعد از جمل به امام على "عليه السلام" گفت: من جز آنكه مجبورم كنى با تو بيعت نمى كنم. [ انساب الاشراف، ج 2، ص 262] با اين وضع امام به عكس خلفاى قبل و بعد از خود كسى را بر بيعت با خود مجبور نكرد لذا عدى بن حاتم نيز نزد معاويه گفت: كه على "عليه السلام" هيچ كسى را بر بيعت با خود مجبور نكرد. [ وقعه صفين]




/ 356