دوست با وفا - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


دوست با وفا

يكى از پيروان على "عليه السلام" در اثر غفلتى دزدى كرد و آن حضرت هم فورا حد الهى را در حق وى جارى كرد و دست او را قطع نمود وى بدون احساس نگرانى؛ دست قطع شده خود را بدست چپ خود گرفت و حركت كرد در بين راه ابن الكواء "يكى از خوارج" با اينكه مى دانست دست او را على "عليه السلام" قطع كرده؛ خواست از اين جريان بر ضد آن حضرت بهره بردارى كند، از اين رو جلو آمده با يك لحن دلسوزانه اى گفت: بيچاره كى دست تو را اينطور قطع كرده؟ او هم بر خلاف انتظار ابن كواء با قيافه اى گشاده و بيان جدى گفت: دست مرا قطع كرد بهترين اوصياء پيغمبر "عليه السلام" پيشواى سفيد رويان؛ اختيار دار مؤ منين؛ على بن ابيطالب "عليه السلام" پيشواى هدايت... پيشى گيرنده به بهشت پر نعمت رزم كننده با شجاعان كفر و ستم؛ انتقام گيرنده از خودسران؛ زكات دهنده... راهنماى به سعادت؛ راستگو؛ شجاع مكى؛ بزرگوار وفادار...

ابن كوا از گفتار او سخت در شگفت شده گفت: واى بر تو، او دست تو را قطع كرده تو در عوض اين طور از او تعريف و تمجيد مى نمايى؟ وى در جواب او گفت: چطور از او تمجيد نكنم در صورتى كه دوستى آن حضرت با خون و گوشت من آميخته شده و اضافه كرد على "عليه السلام" نبريد دستم را مگر براى حقى كه خداوند قرار داده بود. [ بحارالانوار، ج 40، ص 281]

همراه فقيران

احمد بن حنبل در مسند از طبايع ابن رفيع نقل مى كند كه مى گفت: روزى نزد حضرت امير "عليه السلام" بودم ديدم كيسه اى براى حضرت آوردند، در آن كيسه بسته و مهر شده بود. وقتى حضرت كيسه را باز كرد، ديدم داخل آن قطعات خشك نان است كه حضرت با آب آنها را نرم مى نمود از حضرت سؤ ال كردم: كه يا على "عليه السلام" دليل مهر كردن كيسه اى كه چنين خوراكى مختصرى دارد چيست؟ حضرت با لبخندى فرمود: مهرش مى كنم چون بچه هايم سعى مى كنند جاى اين نوع نان؛ نرم و چرپ بگذارند، ابن ابى رفيع
مى گويد: پرسيدم: يا على "عليه السلام" خداوند شما را مانع شده است كه غذاى بهترى ميل نمائيد؟ حضرت جواب داد: نه؛ ولى مى خواهيم غذايى داشته باشيم كه فقيرترين مردم حكومت در قلمرو من بتوانند لااقل روزى يكبار در زندگى فراهم كنند؛ من زمانى وضع غذاى خود را بهبود مى بخشم كه معيار زندگى آنها را بهتر كرده باشم من مى خواهم مثل آنها زندگى كنم.

جاهلان احمق و مظلوميت على

روزى مردى از پاى منبر على "عليه السلام" برخاست و به اميرالمؤ منين "عليه السلام" در مورد حكميت در جنگ صفين اعتراض كرد. حضرت جواب او را اين چنين داد: سوگند به خداى كه من در آن وقتى كه شما را به ادامه كارزار، كه بر شما ناگوار و ناپسند بود امر كردم... وليكن با كمك چه گروهى اين كار "ادامه جنگ" را مى كردم؟ و در اين كارزار به چه كسانى التجا مى بردم؟ جز با قوم خودم و اصحاب خودم كه شما بوديد؟ "كه شما هم فرمان مرا نمى برديد و تنهايم گذارديد" من مى خواهم با شما و به كمك شما درمان و معالجه نمايم در حالى كه خود شما درد من هستيد، عينا مانند كسى كه مى خواهد خارى را از بدن خود با خار ديگرى در آورد... پس من چگونه مى توانم با شما كه درد من هستيد دردم را معالجه كنم.... بار پروردگارا! طبيبان و حاذقان، معالجه امراض از مداواى اين درد جانكاه عاجز شدند. [ نهج البلاغه، عبده، ص 233]

خليفه و حاكم مظلوم!

ابوعون مى گويد: زنى از طايفه بنى عبس در حالى كه اميرالمؤ منين "عليه السلام" بر منبر بودند در نزد آن حضرت آمد و گفت: اى اميرمؤ منان "عليه السلام" سه چيزند كه دلها را در اضطراب انداخته و آنها را در غم فرو برده است؛ حضرت فرمودند: آنها چيستند؟
زن گفت: رضايت دادن و تسليم شدن تو در امر حكميت، و اختيار كردن تو؛ پستى و زبونى را، و فرياد و جزع بر آوردن؛ تو در مواقع ابتلائات و حوادث.
حضرت فرمود: اى واى بر تو، تو زن هستى و برو در خانه خود بنشين و به كار خود مشغول باش "تو را با اين مسائل چه كار" زن گفت: سوگند به خدا هيچ نشستى نيست مگر در سايه شمشيرها. [ الغارات، ج 1، ص 38]

خبر شهادت در خارج از كوفه

امام صادق "عليه السلام" فرمودند: هشام بن عبدالملك از پدرم "امام باقر "عليه السلام" پرسيد: يابن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به من خبر دهيد كه در آن شبى كه على "عليه السلام" كشته شد؛ مردم دور دست از شهر كوفه كه على "عليه السلام" در آن بود چگونه كشته شدن او را فهميدند؟ و علامت كشته شدن على "عليه السلام" براى مردم چه بود؟ آيا علامتى در كشته شدن او بود؟ پدرم به هشام فرمود: در آن شبى كه على "عليه السلام" به شهادت رسيد هيچ سنگى را از روى زمينى بر نمى داشتند مگر آنكه در زير آن خون تازه يافت مى شد تا هنگامى كه فجر طلوع كرد و صبح صادق ظاهر شد و نيز همين طور بود شبى كه هارون برادر موسى مفقود الاثر شد و همچنين شبى كه يوشع بن نون كشته شد و نيز شبى كه در آن عيسى بن مريم به آسمان برده شد و هم چنين شبى كه در آن حسين "عليه السلام" كشته شد. [ بحارالانوار، ج 9، ص 677]

/ 356