همجوارى خداوند - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

همجوارى خداوند

چون على "عليه السلام" بعد از جنگ جمل به كوفه آمد و در مسجد نماز خواند، سپس پشت به ديوار كرد و مرد پيرامونش نشستند آنگاه از حال يكى از ياران خود كه ساكن كوفه بود جويا شد يكى گفت: يا على "عليه السلام"! خدايش به همجوارى گزيد: حضرت فرمود خداوند هيچ يك از آفريدگانش را به جوارى نگيرد آنگاه اين آيه را خواند "و كمنتم امواتا فاحياكم ثم يميتكم ثم يحييكم؛ و شما مرده بوديد، شما را زنده كرد و دگر بار بميراند و باز
راوى گفت: چون خستگى آن حضرت برطرف شد، عرض كردند: يا على "عليه السلام" در كدام كاخ منزل مى كنى؟ فرمود: مرا در كاخ خبال منزل ندهيد "كاخ فساد" پس به سراى جعدة بن هبيره مخزومى وارد شد. "ام هانى خواهر حضرت امير "عليه السلام" بود كه همسر او هبيرة بن ابى وهب مخزومى بود". [ پيكار صفين]

توبه كننده، آزاد شد

در عصر خلافت امام على "عليه السلام" مردى با پسرى لواط كرده بود ولى بعد از اين عمل زشت و كبيره سخت پشيمان شده بود او به حضور امام على "عليه السلام" آمد و در حالى كه گريه مى كرد و سخت پريشان بود با كمال شرمندگى عرض كرد: يا على "عليه السلام" من لواط كرده ام مرا با اجراى حد الهى پاك كن. زيرا من طاقت آتش دوزخ را ندارم. امام على "عليه السلام" فرمود: اى مرد! برو به خانه خود، شايد تلخى زرد آب تو، به حركت در آمده؟ "و اشتباه مى كنى" او رفت و فرداى آن روز بازگشت و باز گفت: با پسرى لواط كرده ام مرا پاك كن. على "عليه السلام" به او فرمود برو به خانه ات شايد تلخى زرد آب تو، به حركت در آمده است؟ او رفت و روز سوم نزد امام آمد و همان صحبت را تكرار كرد، حضرت نيز همان پاسخ بار اول و دوم را به او داد.

اما روز چهارم آمد و اقرار به لواط كرد. امام على "عليه السلام" به او فرمود: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در مورد لواط كننده به يكى از سه امر حكم فرموده هر كدام را مى خواهى خودت انتخاب كن او عرض كرد آن سه حكم چيست؟ على "عليه السلام" فرمود: زدن گردنت با شمشير، پرتاب كردن تو با دست و پاهاى بسته از بالاى كوه به زمين و يا سوزاندن در آتش او به على "عليه السلام" عرض كرد: كداميك از اين سه حكم سخت تر را براى خود برگزيدم، وسايل آتش را فراهم كردند گناهكار دو ركعت نماز خواند سپس چنين دعا كرد: خدايا! مى دانى كه مرتكب گناه لواط شدم سپس از مجازاتش در آخرت ترسيدم نزد وصى و پسر عموى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تو آمدم و از او تقاضا كردم مرا پاك سازد، او مرا بين يكى از سه مجازات مخير نمود و من در ميان
آنها سخت ترين آن را برگزيدم، خدايا! از درگاهت مى خواهم كه همين مجازات را كفاره گناهم قرار دهى و در آخرت مرا در آتش دوزخ نسوزانى سپس برخاست در حالى كه به خاطر گناهش گريه مى كرد در ميان گودال آتش نشست و شعله هاى آتش د بدن او را فرا گرفت اين منظره به قدرى رقت بار بود كه امام على "عليه السلام" با دين آن منقلب شد و گريه كرد... آنگاه اميرمؤ منان على "عليه السلام" به او فرمود: اى شخص از ميان آتش برخيز كه فرشتگان آسمان و زمين را به گريه انداختى خداوند توبه تو را پذيرفت و مراقب خود باش كه ديگر آن گناه را انجام ندهى. [ فروع كافى، ج 7، ص 203]

به حساب خدا بگذار...

عبدالرحمن بن جندب مى گويد: زمانى كه همراه با اميرالمؤ منين "عليه السلام" از صفين برگشتم و خانه هاى كوفه را ديدم چشم ما به پير مردى افتاد كه در سايه خانه اش نشسته بود، و آثار مرض رد قيافه اش ديده مى شد، على "عليه السلام" به او فرمود: صورتت را رنگ پريده مى بينم، ايا بخاطر بيمارى است؟ عرض كرد: آرى يا اميرالمؤ منين "عليه السلام". آنگاه حضرت فرمود: آيا از اين بيمارى كراهت دارى؟ عرض كرد: يا على هرگز دوست ندارم به چنين مريضى كسى دچار شود، امام فرمود: آنچه را كه به تو رسيده به حساب خدا نمى گذارى عرض كرد: چرا! حضرت فرمود: ترا به رحمت پروردگارت بشارت باد و بدان كه بخاطر اين بيمارى گناهت آمرزيده شده... [ وقعه صفين، ص 528]

/ 356