خبر از آينده - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


خبر از آينده

اصبغ بن نباته مى گويد:
روزى على "عليه السلام" براى مردم مشغول سخنرانى بود و مى گفت: سلونى قبل ان تفقدونى فوالله تسئلونى عن شيى مضى و لان عن يكون الا نبئتكم به؛ بپرسيد از من، پيش از آن كه نيابيد مرا، پس به خدا سوگند! نخواهيد پرسيد مرا از مطالب گذشته و از مطالبى كه پيش د خواهد آمد، مگر آن كه آگاه كنم شما را به آن، سعد بن ابى وقاص د برخاست و گفت:

يا اميرالمؤ منين! به من بگو چه اندازه موى در سر و ريش من است؟ پس د فرمود: بدان، به خدا سوگند هر آينه پرسيدى از من پرسشى كه دوست من پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرموده بود كه تو خواهى پرسيد از من آن را؛ و نيست در سر و ريش تو موئى، مگر آن كه در بن و بيخ او شيطان نشسته و به درستى كه در خانه تو بزغاله اى است كه خواهد كشت حسين پسر مرا، عمر سعد پس سعد ابى وقاص در آن روز خردسالى كوچك بوده". [ امالى شيخ صدوق ]

مؤمن و كافر

اصبغ بن نباته مى گويد: در بصره مردى خدمت اميرالمؤ منين على بن ابيطالب "عليه السلام" آمد و عرض كرد: اى اميرمؤ منان! با اين مردمى كه ما مى جنگيم دعوتمان يكى است و پيامبرمان نيز يكى، و نمازمان هم يكى، و حج مان هم يكى است، پس نام اينها را چه بگذاريم؟ حضرت فرمود: به همان نامى كه خداوند در كتاب خود آنها را ناميده است، مگر نشنيده اى كه مى فرمايد: بعضى از پيامبران را بر بعضى ديگر برترى داديم، بعضى از آنان با خدا سخن گفتند، و درجات پاره اى را بالا برده، و به عيسى بن مريم دلايل روشن داديم و او را به روح القدس تاءييد نموديم، و اگر خدا مى خواست پس از آنكه دلائل روشن برايشان آمد مقابله نمى كردند و لكن اختلاف كردند، پس پاره اى از آنان ايمان
آوردند و پاره اى كفر ورزيدند [ سوره بقره / 253] سپس امام ادامه داد: پس چون اختلاف ميان ما افتاد ما به خدا و دين او و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و كتاب و حق سزاوارتريم، پس ما جزء مؤ منانم و آنان كافران، خدا جنگ با آنان را از ما خواسته است، و ما هم به خواست و فرمان و اراده خدا با ايشان به جنگ برخاستيم. [ امالى شيخ صدوق]

انواع دوست و رفيق

امام باقر "عليه السلام" فرمود: مردى در بصره در حضور عى "عليه السلام" به پا خاست و راجع به حقوق رفقا و برادران مسلمان خود، سؤ ال كرد، حضرت فرمود: رفيق دو نوع است:
« خالص واقعى، صورى ظاهرى » .
اما رفيق با اخلاص "در برابر حوادث" پنجه ى محكم است، براى توبه حكم پر و بال و اهل و عيال و مال است، اگر به رفيقى اطمينان كردى از مال و جان در راهش دريغ مكن، با هر كه با صفا بود با صفا باش، با دشمنش عداوت ورز، راز و عيبش را بپوشان، حسن و كمالش را اظهار كن، ولى بدان كه اين طبقه از دوستان مثل ياقوت سرخ كمياب هستند.
اما رفيق ظاهرى: چون از دوستيش بهره ور شوى از او جدا نشو ولى خلوص باطن خود را از او چشم مدار، تو هم چون او خوش زبان و گشاده رو باش. [ نصايح ص 87]

نفرين ابدى

اصبغ بن نباته از ياران على "عليه السلام" است او در لحظات پايانى عمر على "عليه السلام" بر بالين امام حاضر شد و با اصرار از آن حضرت تقاضاى حديث كرد حضرت خواهش او را پذيرفت و فرمود:
اصبغ! همان طورى كه تو به عيادتم آمدى يك روز هم من به عيادت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رفتم،
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از من خواست تا به ميان مردم روم و آنان را براى شنيدن پيامى از جانب او به مسجد فرا بخوانم؛ امام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من گفت: به مسجد كه رفتى بر فراز منبر برو و يك پله پائين تر از جايى كه من مى نشينم بايست و به مردم چنين بگو:

...لعنت خدا بر كسى كه مورد خشم و عاق والدين قرار گيرد.
لعنت خدا بر آنكه از مولاى خويش بگريزد.
لعنت خدا بر كسى كه در مزد اجير خيانت ورزد و او را از حقش محروم سازد.

اينها جملاتى بود كه به امر آن حضرت گفتم و از منبر به زير آمدم در اين بين مردى از انتهاى مسجد در حالى كه جمعيت را مى شكافت و سعى داشت خود را به من برساند پيش آمد و گفت:
اى اباالحسن سه جمله به اختصار گفتى، آنها را براى ما تشريح كن، من در پاسخ او چيزى نگفتم و نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم بازگشتم و سخن آن مرد را نقل كردم "اصبغ مى گويد: در اين لحظه حضرت يكى از انگشتان مرا در ميان دست خود گرفت" و فرمود:
اصبغ! رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز انگشتان مرا اين چنين در دست خود گرفته بود و با همين حال در شرح آن كلمات فرمود:

على! من و تو پدران اين امت هستيم هر كس ما را به خشم آورد، لعنت خدا بر او باد. من تو مولاى اين مردم هستيم هر كه از ما بگريزد به نفرين ابدى مبتلا گردد. من و تو اجير اين امت هستيم هر كس در اجرت ما "كه دوستى اهل بيت و عترت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است" خيانت ورزد به لعنت خدا و دورى از لطف او گرفتار گردد. پس حضرت آمين گفت و من نيز آمين گفتم... [ بحارالانوار ج 40 ص 45]

/ 356