كار كردن افتخار اوست - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



كار كردن افتخار اوست

على "عليه السلام" از راههاى گوناگونى به كار و توليد توجه مى نمود.

- در جوانى شترى داشت كه با آن باغستانهاى مردم را آب مى داد و از بابت آن اجرت مى گرفت.

- و با شتر از راههاى دور آب آشاميدنى به شهر مى آورد و اجرت يم گرفت.

- كشاورزى و درختكارى و باغدارى را دوست مى داشت و باغات زيادى را در اطراف مدينه به وجود آورد.

- چاه مى كند، وقتى از چاه ها آب فواره مى زد آن را وقف مسافران و حجاج بيت الحرام مى كرد.

- گاهى دوستان حضرت اصرار مى كردند كه بيل را از دست امام "عليه السلام" بگيرند و او را در كارش كمك كنند ليكن آن حضرت مانع مى شد و به كار خود ادامه مى داد [ ذخائر العقبى ص 49]

- فرزندان و همسران خود را نيز به كار و توليد تشويق مى نمود، آنان نيز لباس هاى مورد احتياج خود را از پشم ريسى فراهم مى نمودند و خود آنرا مى بافتند [ منهاج البرعه ج 17 ص 85]

- برخى از نخلستانها را وقف همسران و فرزندان خود مى كرد تا محتاج ديگران نباشند. [ فروع كافى ج 7 و وسايل الشيعه ج 13 ص 303]

بى تكلف زيست

ابومخنف لوط بن يحيى نقل مى كند:
پس از جنگ جمل امام على "عليه السلام" براى مردم سخنرانى هائى مى كرد كه در يكى از آنها فرمود:
ما نقمون على يا اهل البصرة اى مردم بصره چرا به من ايراد مى گيريد؟.
آنگاه در حالى كه اشاره به پيراهن خود مى كرد ادامه داد:
والله انهما لمن غزل اهلى؛ سوگند به خدا! اين دو لباس مرا كه مى بينيد از بافته هاى اهل خانه ام مى باشد
سپس اشاره كرد، به كيسه اى كه همراه خود داشت و در آن مختصرى نان خشك بود فرمود:
والله ما هلى الا من غلتى بالمدينه؛ سوگند به خدا اين خوراك مختصرى كه به همراه دارم از غله خود من در مدينه است. آنگاه خطاب به مردم فرمود: اگر من از نزد شما مردم بصره خارج شوم و زياده از آنچه ديديد برداشته باشم در نزد خدا از خيانتكاران مى باشم [ منهاج البرعه ج 17] و در روايات است كه حضرت مشابه همين سخنرانى را نيز براى مردم كوفه ايراد كرد. [ وسائل الشيعه ج 11 ص 83]

مردى ناشناس كنار خانه على

روز شهادت حضرت على "عليه السلام" سراسر كوفه يكپارچه عزا شد، به طورى كه يادآور رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در مدينه بود، دهشت و اضطراب مردم را فرا گرفت، ناگهان مردم ديدند مردى گريان و شتابان در حالى كه مى گفت: انا لله و انا اليه راجعون به پيش مى آمد، مردم او را نمى شناختند "گويا حضرت خضر بود" او فرياد مى زد: امروز رشته خلافت نبوت بريده شد، تا اينكه به در خانه امام على "عليه السلام" آمد، آنگاه با سوز و گدارى خطاب به على "عليه السلام" چنين گفت:
خدايت رحمت كند اى ابوالحسن! تو در گرايش به اسلام از همه پيشگامتر بودى و در گرايش به ايمان از همه پيشروتر، و در يقين استوارتر و ترسناكتر از همه به خدا، بيش
از همه رنج كشيدى و از همه بيشتر از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پاسدارى نمودى...

آن هنگام كه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ناتوان بودند تو توانا بودى، آن هنگام كه آنها در جبهه جنگ، خوارى و زبونى از خود نشان مى دادند، تو مرد ميان جنگ بودى و آن وقت كه آن ها سستى كردند تو بر پا خاستى...
تو همچون كوه بودى اما كوهى ستبر و استوار كه در برابر طوفان نلغزند...

اى كسى كه در پرتو وجودت راه راست روشن شود و مسائل مشكل آسان گرديد و شعله هاى آتش "فتنه ها" خاموش شد اسلام با تو نيرو گرفت، و فرمان خدا آشكار گرديد، با رفتنت جانشينانت را در رنج و غمى جانكاه فرو بردى، تو بزرگتر از آن هستى كه سوگ فراقت با گريه جبران گردد، مصيبت فراق تو در آسمان بسيار بزرگ جلوه كرد، و در زمين انسانها را خورد نمود انا الله و انا اليه راجعون ما تسليم قضاى الهى هستيم...

تو براى مؤ منان، پناه و سنگر و كوهى سربلند و خلل ناپذير، و براى كافران شراره خشم بودى.
آن مردم ناشناس همچنان با سوز دل سخن مى گفت و در طول گفتار او، همه مردم حاضر، سراپا گوش بودند و سخن او را مى شنيدند، تا اينكه سخن او تمام شد و سخت گريست، حاضران همه گريستند، سپس او را نديدند، به جستجويش پرداختند ولى پيدايش د نكردند. [ اصول كافى جلد 1]

/ 356