احترام به ياران
صعصعة بن صوحان يكى از ياران امام على "عليه السلام" بود روزى او مريض شد، حضرت به عيادت او رفت و از او دلجويى كرد و براى آنكه او دچار غرور نشود به او هشدار داد كه:اى صعصعة! مبادا از اينكه من به ديدار تو آمده ام نسبت به برادران دينى خود فخر بفروشى، به حال خود بنگر كه سخت بيمارى، مبادا غفلت كنى و آرزوها تو را بفريبد [ مكارم اخلاق ص 360] در يكى از شب ها نيز حارث همدانى خدمت امام رسيد و از حضرت درخواست كمك كرد امام على "عليه السلام" چراغ را خاموش كرد تا چهره او را ننگرد آنگاه به او فرمود: چراغ را براى اين خاموش كردم كه چهره ات دچار شرم و شكستگى نشود [ الغارت]
ياد خدا در همه حال
روزى عبدالله بن يحيى به حضور امام على "عليه السلام" وارد شد و با اجازه بر روى صندلى نشست ولى او از روى صندلى سقوط كرد و سرش د شكافت و خون جارى شد، امام دستور داد آب آوردند و خونهاى اطراف زخم او را شستند سپس آب دهان مباركش را بر آن زد تا التيام يافت، آن چنانكه گويا زخم و شكستگى وجود نداشته است سپس به عبدالله فرمود:"سپاس خداوندى را كه گرفتارى ها را كفاره گناهان پيروان ما در دنيا قرار داد" .
عبدالله پرسيد: مجاز است گناهان ما فقط در دنياست؟ امام فرمود: آرى! مگر نشنيده اى كه "الدنيا سجن المؤ من و جنة الكافر" دنيا زندان مؤ من و بهشت كافر است.
خداوند پيروان ما را در دنيا از گناهان پاك مى كند كه فرمود: "ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم [ سوره شورى / 30] يعنى: آنچه از مصيبت ها به شما مى رسد از كردار خود شماست". ولى دشمنان ما را در دنيا پاداش د مى دهد لذا وقتى وارد محشر مى شوند سنگينى گناه بر دوش آنان است وارد آتش مى شوند.
عبدالله مى گويد: پرسيدم يا اميرالمؤ منين "عليه السلام" امروز گناه من چه بود كه مبتلا شدم؟ حضرت فرمود: به هنگام نشستن بسم الله نگفتى آنگاه اين مصيبت كفاره گناه تو شد، مگر نى دانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كارى كه در آن بسم الله گفته نشود آن كار ناتمام خواهد ماند. عبدالله گفت: پدر و مادرم فداى شما، ديگر بسم الله را ترك نمى كنم. [ تفسير برهان ج 1]
نظر شيطان درباره ولايت على
سلمان فارسى مى گويد: روزى شيطان به چند نفر رسيد كه به على بن ابيطالب "عليه السلام" جسارت مى كردند او در مقابل آن جماعت ايستاد، آنها گفتند تو كيستى اى مرد؟ شيطان گفت: من ابومره ام [ ابومره كنيه شيطان است] گفتند: آيا سخن ما را شنيدى؟ شيطان گفت: خوشى نبيند.آيا به سرور و مولاى خود على بن ابيطالب "عليه السلام" جسارت مى كنيد؟
آنها گفتند تو از كجا فهميدى كه على سرور و مولاى ماست؟
شيطان گفت: از گفتار پيغمبرتان كه فرمود: "من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله؛ هر كه من مولاى او هستم على نيز مولاى اوست، خدايا! دوست بدار كسى را كه او را دوستش دارد و دشمن بدارد هر كه را كه على را دشمن مى دارد، خدايا! يارى كن هر كه او را يارى مى كند و يارى كن هر كه ياريش مى كند..."
آنها گفتند: اى ابومره تو از شيعيان على "عليه السلام" هستى؟
شيطان گفت: نه ولى او را دوست دارم و هر كه با او دشمن باشد من در مال و فرزند او شريكم.
گفتند: اى ابومره: درباره على "عليه السلام" چيزى برايمان بگو؟
شيطان گفت: اى جماعت ناكسان و قاسطان و مارقان... من در ميان فرشتگان بودم و با آنها مشغول عبادت بوديم و خداى عزوجل را تقديس د و تسبيح مى كرديم، يك نور پر پرتو از مقابل ما گذشت كه بواسطه آن نور همه فرشتگان در برابر آن نور صورت را بر زمين نهادند و گفتند: سبوح قدوس؛ اين نور، يا نور فرشته مقرب است يا نور پيغمبر مرسل، در اينحال نداء از طرف خداى عزوجل رسيد كه اين نور، نه از فرشته مقرب است و نه از پيغمبر مرسل، بلكه اين نور طينت على بن ابيطالب است [ امالى شيخ صدوق]