زاهد و عابد - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


زاهد و عابد

پس از شهادت حضرت على "عليه السلام" روزى پيش ابن عباس ياد على "عليه السلام" را كردند. ابن عباس گفت
افسوس! بر ابى الحسن، بخدا قسم! از دنيا گذشت، نه تغيير داد و نه عوض د كرد و نه تغيير حال داد، نه جمع مال كرد و نه حق كسى را منع كرد، و جز خدا منظورى نداشت، بخدا سوگند دنيا در برابرش از بند كمتر بود.
در نبرد و ميدان جنگ همچو شيرى بود و در مجلس علم همچو حكيمى بود از حكيمان، هيهات! كه او بدرجات بلندى رسيد. [ امالى شيخ صدوق]

مراقب رفتار قاضى

روزى امام على "عليه السلام" زره خود را كه در جنگ جمل گمشده بود را در دست يك نفر يهودى ديد، شكايت به محكمه برد يهودى گفت: زره در دست من است شما بايد اقامه دليل بكنيد.
در آن مجلس چون شريح قاضى [ در داستان هاى قبلى نيز درباره شخصيت گمراه شريح داستانهائى نقل شده است] به امام احترام كرد و با يهودى برخورد مناسبى نداشت، امام ناراحت شد و رعايت عدالت را به قاضى به او تذكر داد.

اشتباه ديگر شريح اين بود كه وقتى امام حسن "عليه السلام" و قنبر در دادگاه شهادت دادند كه زره مال امام "عليه السلام" است شريح گفت: شهادت حسن پذيرفته نيست زيرا پسر شماست و بايد شاهد ديگر بياورد.
امام پس از آن ماجرا شريح را به مدت 20 روز از قضاوت عزل كرد و به روستاى خودش فرستاد و پس از آن دوباره بعد از مدتى حضرت به او اجازه قضاوت داد [ كشف الغمه ج 1 ص 181 و 182. "حضرت به جهت جلوگيرى از اختلاف سياسى در بين مردم شريح را نصب نمود"]

حضرت على و شيوه حكومتدارى

على "عليه السلام" در زمان حكومت خود برخوردى انسانى با بقيه ملل حتى كفار داشت و دستورات اكيد براى آبادانى مناطق مختلف حتى جويبارهاى تخريب شده را صادر كرده است. توجه به ضعفا و مستمندان و يتيمان چه مسلمان و غير مسلمان و انجام كارهاى مردم بدون هيچ گونه توقع و چشمداشتى جز شيوه هاى اصلى حضرت بوده است.

نوشته اند، وقتى كه حضرت مشكل برخى از دهقانان و بزرگان ايرانى را بر طرف كرد، آنان به عنوان قدردانى چهل درهم نزد امام بردند، امام آن مبلغ را از آنها نپذيرفت و فرمود:
انا قوم لا تاخذ معروف ثمنا ما خاندان به خاطر كار نيكى كه انجام مى دهيم بها و پولى دريافت نمى كنيم. [ انساب الاشراف ج 2 ص 53]

علاقه مالك اشتر به امام على

روزى در يكى از جنگها على "عليه السلام" به واسطه نفوذ در عمق دشمن مدتى از ديد مالك اشتر خارج شد، مالك اشتر دلواپس و ناراحت بدنبال حضرت مى گشت و گفت كسى خبرى از امام على "عليه السلام" برايم بياورد لذا به غلام خود گفت: اگر خبرى از امام بياورى تو را آزاد مى كنم.
غلام مالك اشتر رفت و ديد على "عليه السلام" در نقطه اى از ميدان جنگ مشغول جنگ است او آمد و خبر حضور حضرت در آن نقطه از ميدان را به مالك اشتر داد، مالك او را آزاد كرد و فورا خود را به امام على "عليه السلام" رساند.

امام على "عليه السلام" وقتى مالك را ديد، مشاهده كرد مالك اشتر رنگ از رخش پريده و ناراحت و محزون است، امام على "عليه السلام" پرسيد: اى مالك! آيا ابراهيم شهيد شده كه اينگونه ناراحتى؟
مالك عرض كرد نه: من ناراحت فرزندم ابراهيم نبودم بلكه چون تو را گم كرده بودم ناراحت و پريشان بودم.

/ 356