خير دنيا و آخرت - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




خير دنيا و آخرت

نوف بكالى كه يكى از اصحاب خاص اميرالمؤ منين على "عليه السلام" است مى گويد: در نزديكى مسجد كوفه خدمت اميرالمؤ منين "عليه السلام" رسيدم و گفتم السلام عليك يا اميرالمؤ منين و رحمة الله و بركاته، حضرت فرمود: و عليك السلام يا نوف و رحمة الله و بركاته.

عرض كردم: يا اميرالمؤ منين! پندى به من دهيد، حضرت فرمود: اى نوف! خوبى كن تا با تو خوبى كنند، گفتم: يا اميرالمؤ منين "عليه السلام" بيفزا، فرمود: رحم كن تا به تو رحم كنند، گفتم: يا اميرالمؤ منين "عليه السلام" بيفزا، فرمود: خوب بگو تا به بخوبى يادت كنند، عرض كردم: بيفزا فرمود: از غيبت اجتناب كن كه غذاى سگان دوزخ است، سپس فرمود: اى نوف! دروغ گفته آنكه گمان دارد حلال زاده است و به غيبت كردن، گوشت مردم را مى خورد، دروغ گفته كسى كه گمان دارد حلال زاده است و دشمن من و امامان و اولاد من است، دروغ گفته كسى كه گمان دارد حلال زاده است و زنا را دوست مى دارد يا نافرمانى خدا شب و روز مشغول است.

اى نوف! سفارش مرا بپذير... اى نوف! صله رحم كن تا خدا عمرت را بيفزايد و خوش خلق باش تا حساب روز جزايت را سبگ گيرد، اى نوف! اگر خواهى در روز قيامت با من باشى كمك به ستمكاران مكن، اى نوف! هر كه ما را دوست دارد روز قيامت با ما است و اگر مردى سنگى را دوست بدارد با همان سنگ محشور مى شود.
اى نوف! مبادا خود را براى مردم جلوه دهى و به نافرمانى خدا بپردازى تا روز جزا خداوند رسوايت كند. اى نوف! آنچه به تو گفتم نگهدار تا به خير دنيا و آخرت برسى. [ امالى شيخ صدوق]

مواظبت و دقت در اوقات نماز

در نامه اى حضرت على "عليه السلام" براى محمد بن ابى بكر زمانى كه او را به ولايت مصر گمارده بود نوشت: ارتقب وقت الصلا لوقتها. و لا تعجل بما قبله لفراغ و لا تو خرها عنه لشغل فان رجلا سال رسول الله "ص"...

مراقب اوقات نمازت باش و آن را در وقت مقرر خود به جا آور، به خاطر فراغت، قبل از وقت نماز اقدام به اقامه آن نكن و هم چنين به خاطر كارى كه دارى آن را به تاخير نينداز "براى نمازت اهميت خاصى قايل باش و حساب جدايى براى آن باز كن و هرگز نمازت را تابع چيزهاى ديگر قرار نده بلكه سعى كن همه چيز را تابع و پيرو نماز خود

كنى" زيرا مردى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از اوقات نماز پرسيد؟ حضرت چنين فرمود: جبرئيل در هنگام زوال شمس كه آفتاب مقابل حاجب و ابروى راست او بود نازل شد. سپس جبرئيل وقت نماز عصر آمد، كه در آن هنگام سايه هر چيزى به قدر و اندازه خود آن چيز گرديده بود. سپس د پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نماز مغرب را وقتى كه خورشيد غروب كرد به جا آورد. آنگاه نماز عشاء را هنگامى كه حمره مغربيه زايل شده بود خواند و به جا آورد و سپس نماز صبح را هنگامى كه تاريكى آخر شب بود و ستارگان مشبك بودند به جا آورد.
آنگاه اميرالمؤ منين "عليه السلام" اضافه فرمود: اى محمد بن ابى بكر! نمازت را در اين اوقات به جا آور و ملزم باش به اينكه كار نيكو انجام دهى و سنت حسنه به جا آورى و راه روش و راست را انتخاب كنى.

حماقت منافقى بى آبرو

در دوران زندگى امام على "عليه السلام" اشعث بن قيس [ اشعث دخترى بنام جعده داشت كه همسر امام حسن "عليه السلام" و به امام زهر داد و پسرى بنام محمد داشت كه در قتل مسلم بن عقيل و سپس در كربلا دخالت داشت او و فرزندانشان از شرورترين افراد عصر خود بوده اند به حدى كه معاويه نيز از شرارت اشعث مى ترسيد] با مردى دعوا داشت و فرداى آن روز قرار بود او در محكمه على "عليه السلام" حاضر شده و محاكمه گردد. اشعث شب حلوايى آماده كرده آن را براى امام برد تا از اين راه امتيازى براى محاكمه فردا به دست آورد.
امام "عليه السلام" در را گشود و نگاهى به حلوا كرد و فرمود: اصله ام زكاه ام صدقة فذلك محرم علينا اهل البيت؛ آيا بخششى، يا زكاتى و يا صدقه اى است؟ اينها همه بر ما خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حرام است.

عرض كرد: هديه است.
امام فرمود: گريه كنندگان در سوگ تو بنشينند آيا از اين راه وارد شده اى كه مرا بفريبى؟ سوگند به خدا اگر هفت آسمان و زمين را به من بدهند كه پوست جوى را از دهان مورچه اى به ستم در آورم نافرمانى خدا را نمى كنم. [ نهج البلاغه، خطبه 224]

پيام نامردى

على "عليه السلام" در ابتداى حكومت نامه اى توسط مسوربن مخرمه براى معاويه فرستاد، معاويه صبر كرد تا اين كه سه ماه بعد از مرگ عثمان در ماه صفر مردى از قبيله بنى عبس و مرد ديگرى را از قبيله بنى رواحه خواست و آنگاه سر طومار مهر شده ها را كه روى آن نوشته شده بود از معاويه به على به آنها داد و گفت: اين طومار را گرفته و در كوچه هاى مدينه مى گردانيد.

آنها از شام خارج شدند و در ماه ربيع الاول وارد مدينه گرديدند. پس از ورود مرد عبسى طومار را گرفته طبق دستور معاويه در كوچه ها گردش د مى داد مردم از منازل خود خارج شده و به او نگاه مى كردند البته مردم مى دانستند كه معاويه به على "عليه السلام" معترض است اين مرد گذشت تا اين كه خود را نزد على "عليه السلام" رساند و طومار را به حضرت داد.

حضرت مهر طومار را شكست اما در آن نوشته اى نيافت پس به رسول فرمود: چه خبر؟
او گفت: من گروهى را ترك كردم كه جز به قصاص به چيز ديگرى راضى نمى شوند.
حضرت فرمود: از چه كسى؟
گفت: از خودت، سپس افزود: من شام را در حالى ترك كردم كه 60 هزار نفر زير پيراهن كه بر منبر دمشق آويزان شده، گريه مى كردند. [ تاريخ طبرى، ج 6، ص 3090]

/ 356