اصلح را بر كار گماشتم - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اصلح را بر كار گماشتم

نوشته اند: پس از اينكه على "عليه السلام" فرزندان عباس را بر حجاز يمن و عراق گمارد مالك اشتر گفت: پس براى چه ديروز آن پيرمرد را كشتيم؟ "يعنى كشتن عثمان به خاطر اين بود كه او بدون جهت اقوام خود را سر كار مى آورد"
هنگامى كه حضرت على "عليه السلام" از سخن مالك مطلع شد او را احضار كرد و مورد ملاطفت قرارش داد و فرمود:
اى مالك! آيا من حسن و حسين عليهم السلام را امارت دادم يا يكى از فرزندان برادرم، جعفر يا عقيل و يا حتى فرزندان او را؟

مالك؛ فرزندان عباس را به امارت گماردم به خاطر اينكه عباس مكرر از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم طلب امارت مى كرد و ايشان نيز به او فرمود:
يا عم ان الاماره ان طلبتها و كلت اليها و ان طلبتك اعنت عليها؛ اى عموى من! حكومت به گونه اى است كه اگر تو آن را بخواهى، موكل آن خواهى شد "و بايد خودت آن مقام را حفظ كنى" و اگر آن تو را طلب كند بر حفظش يارى خواهى شد. "يعنى كسى كه طالب مقام است، تمام هم و غم او اين است كه مقام از دست او گرفته نشود اما اگر مقام به سراغ كسى بيايد وسايل و ابزار حفظ آن نيز فراهم مى شود".

آنگاه امام على "عليه السلام" ادامه داد كه: من در دوران عمر و عثمان مى ديدم كه فرزندان عباس شاهد ولايت كسانى از فرزندان "رها شدگان" بودند، ولى حالا اگر فردى را كه از آنها بهتر باشد مى شناسى او را نزد من بياور تا براى مناصب حكومتى از او استفاده كنم.
مالك اشتر بعد از شنيدن سخنان حضرت از نزد ايشان در حالى كه شك و شبهه او زايل شده بود خارج شد [ بحارالانوار، ج 42، ص 176]

عزل كارگزاران و عثمان

يكى از كارهاى مهم كه اميرالمؤ منين "عليه السلام" در ابتداى تصدى حكومت خود انجام داد عزل كارگزاران عثمان بود مغيرة بن شعبه روزى نزد امام على "عليه السلام" رفت و با چرب زبانى به تملق پرداخته و گفت:
نصيحتها ارزان مى باشد و تو از همه برترى، نظر امروز، امور فردا را به دست مى دهد آنچه هم امروز از دست برود باعث از دست رفتن چيزهايى در فرداست.

بعد از گفتن اين جملات مغيره لحظه اى سكوت كرد تا ببيند به چه ميزانى گفتارش در حضرت اثر كرده است.
على "عليه السلام" چيزى نگفت او ادامه داد: من به تو نصيحت مى كنم كه كارگزاران عثمان را در جاى خود ابقا كنى معاويه و... را در كار خود بگمار و ديگر كارگزاران را هم در جاى خودشان باقى گذار آنان با تو بيعت مى كنند، كشور را آرام مى سازند و مردم را ساكت مى گردانند.

پس از اتمام صحبت شيطان ثانى، مغيره، امام فرمود: به خدا قسم اگر ساعتى از روز باشد در اجراى نظرم تلاش به خرج مى دهم و نه آنان را كه گفتى والى مى كنم و نه امثال آنان را به ولايت مى گمارم.
مغيره گفت: پس بر آنها نامه بنويس و آنان را در مقام خودشان تثبيت كن همين كه بيعت آنان و اطاعت سپاهيان به تو رسيد يا آنان را عوض كن و يا باقى بگذار.
حضرت فرمود: در دينم نيرنگ وارد مكن و در كارم پستى روا مدار. [ عبدالفتاح عبدالمقصود]

شيوه هاى رزمى و اطلاعاتى در جنگ

شورشيان سلاسل [ داستان جنگ سلاسل در داستانهاى قبلى نير بيان شده است] قله ها را گرفته و راه ها را ناامن كرده بودند و به كاروانها يورش مى بردند پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم ابتداء ابابكر را با 700 نيرو به سوى دشمن اعزام كرد اما او موفق نشد و قبل از برخورد نظامى با كمين دشمن رو به رو شد و با دادن تعدادى كشته و مجروح از ميدان فرار كرد، بار ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عمر را به ميدان آنها فرستاد كه او نيز بازگشت، عمر و عاص گفت: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم جنگ با حيله و نيرنگ تواءم است مرا بفرست پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را اعزام كرد و او نيز مانند آن دو نفر شكست خورد و فرار كرد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: تنها على است كه از برابر دشمن فرار نمى كند.
لذا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم على "عليه السلام" را به ميدان با آنها فرستاد على "عليه السلام" با شيوه و تاكتيكهاى
نظامى حساب شده اى به جنگ با شورشيان سلاسل حركت كرد ابتداء حضرت از جاده اصلى كه زير نظر ديده بانان دشمن قرار داشت راه نپيمود و نيروهاى خود را از بيراهه حركت داد، سپس شبها راه مى رفت و روزها پنهان مى شد و كمين مى گرفت.

عمر بن خطاب و خالدبن وليد، بارها و بارها به حضرت اعتراض كردند كه اين چه شيوه اى است؟
آنها بارها گفتند: اين جوان! ما را در ميان مار و عقرب و درندگان بيابان به كشتن مى دهد و در طول راه عمر و عاص و ابابكر نيز اعتراض كردند.
اما امام به اعتراض آنان توجهى نكرد تا آنكه شب هنگام نزديك منطقه دشمن رسيد، آنگاه امام دستور دادند زنگوله ها را از گردن شتران باز كنند و دهان اسبان را نيز ببندند تا صداى زنگوله ها و شيهه اسبان دشمن را متوجه حضور لشكر اسلام نكند.

آنگاه به نيروهاى خود فرمان داد كه با استفاده از تاريكى شب اطراف قلعه شورشيان را تصرف كنند و دشمن را در محاصره بگيرند.
صبح هنگام بعد از نماز صبح پوزبند اسبها را باز كردند و صداى تكبير و شيهه اسبان دشمن را وحشت زده بيدار كرد آنها فهميدند كه سپاه اسلام تهاجم را آغاز كرد و تعداد كثيرى از شجاعان دشمن به دست على "عليه السلام" كشته شدند و سپس تسليم شدند و تعداد بسيارى از آنها نيز مسلمان شدند و سپاه اسلام پيروزمندانه به مدينه بازگشت، ام سلمه مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در منزل من خوابيده بود كه ناگهان بيدار شدم، گفتم: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم شما را چه مى شود؟ فرمود: جبرئيل نازل شد و خبر پيروزى على "عليه السلام" را آورد و شروع عاديان نازل شد. [ بحارالانوار، ج 41]

/ 356