برگشت آفتاب در سرزمين بابل براى على - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

برگشت آفتاب در سرزمين بابل براى على

جويريه بن مسهر كه از ياران على "عليه السلام" است مى گويد: با حضرت اميرالمؤ منين "عليه السلام" از قتال با خوارج نهروان مى آمديم تا رسيديم به سرزمين بابل [ محلى است در عراق فعلى نزديك منطقه حله كه مسجد الشمس در آنجا است] هنگام نماز عصر رسيد. على "عليه السلام" و تمام مردم كه با حضرت بودند از اسب پياده شدند، على "عليه السلام" فرمود:

اى مردم اين سرزمين ملعون و از رحمت خدا به دور است و در روزگار گذشته سه بار و يا به روايتى دو مرتبه اهل آن معذب شدند و خداوند بر آنان عذاب نازل كرده و اين سرزمين يكى از شهرهاى قوم لوط است.
و اولين سرزمينى است كه در او بت پرستيده شد. براى هيچ پيامبر و يا وصى پيامبرى حلال و جايز نيست كه در روى اين زمين نماز بخواند.

اى ياران من، هر كدام از شما خواستيد در اين سرزمين نماز بگذاريد مانعى نيست پس مردم در حاشيه جاده به نماز ايستادند و نماز خويش را به جا آوردند و اميرمؤ منين "عليه السلام" به استر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سوار شد و از آن سامان تشريف برد، جويريه گفت: والله اميرالمؤ منين "عليه السلام" را تبعيت خواهم كرد و از حضرتش نمازم را تقليد خواهم نمود لذا پشت سر آن حضرت به راه افتادم، پس سوگند به خدا از جسر سورا در ارض بابل نگذشته بوديم كه آفتاب غروب كرد. پس من شك كردم كه آيا نماز ما بايد فوت شود؟ و آيا نبايد حضرت على "عليه السلام" نماز بخواند؟ پس ناگهان امام "عليه السلام" متوجه من شد و فرمود: يا جويريه آيا شك نمودى عرض د كردم. بلى يا اميرالمؤ منين! حضرت در ناحيه اى پياده شد آنگاه وضو ساخت و برخاست و به كلاه و دعائى كه من نفهميدم چه
مى گويد، گويا عبرانى بود سخن گفت. سپس ندا در داد الصلاه [ مسئله برگشت خورشيد براى اقامه نماز در قرآن بارى حضرت سليمان آمده به آن اشاره شده است "سوره ص آيه 30 تا 33" و در روايت ديگرى است كه خداوند براى حضرت يوشع بن نون وصى حضرت موسى نيز آفتاب را برگردانيد البته در روايات ديگرى مسئله برگشت خورشيد به شكل هاى ديگر براى آن حضرت بيان شده است] نظر كردم به سوى آفتاب، سوگند به خدا ديدم كه از بين دو كوه خارج شد و از براى او صوت و صداى شديدى بود، آنگاه حضرت به نماز عصر ايستاد و من نيز نماز را با آن حضرت گزاردم.
وقتى كه از نماز فارغ شديم يك دفعه شب شد همچنان كه بود.
پس آن هنگام حضرت رو به من كرد و فرمود:

اى جويريه بن مسهر! همانا خداوند عز و جل به حبيبش مى فرمايد: اى پيامبر! به نام عظيم پروردگار خود تسبيح گوى، اى جويريه من خداوند را به اسم اعظمش خواندم، آفتاب را براى من برگرداند. جويريه وقتى كه اين معجزه را از آن حضرت ديد گفت: به پروردگار كعبه سوگند كه تو وصى نبى هستى. [ من لا يحضره الفقيه]

/ 356