مرد آذربايجانى نزد على - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مرد آذربايجانى نزد على

روزى مردى آذربايجانى خدمت على "عليه السلام" آمد و عرض كرد: كه يا على! مرا شترى سركش و چموش است كه به هيچ شكلى نمى توان آن را رام كرد. حضرت فرمود: چون به شهر خود رسيدى بر شتر خود اين دعا را بخوان اللهم انى اتوجه اليك... شتر تو رام خواهد شد. آن مرد به شهر خود مراجعت كرد و با آن دعا شتر خود را رام كرد، و سال
ديگر بر آن شتر نشست و خدمت امام رسيد. او وقتى امام را ديد قبل از آنكه صحبتى كند امام چگونگى رام شدن شتر او را به همان نحوى كه واقع شده بود، را براى آن مرد تعريف كرد، آن مرد عرض كرد: يا على! چنان است كه تو نزد من حاضر بودى و همه چيز را مشاهده كردى. [ منتهى الامال]

گريه مردى يهودى از غم هجران

حارث اعور مى گويد: پير مردى را در كوفه ديدم كه شديدا مى گريست و مى گفت: صد سال زندگى كردم و فقط در طول اين صد سال يك ساعت عدالت ديدم.
حارث مى گويد به او گفتم چطور و چگونه؟
او گفت: من حجر حميريم و يهودى بودم از بهر تهيه غذا به كوفه آمدم چون به قبه [ محلى است در كوفه] رسيدم اموالم مفقود شد. من نزد مالك اشتر نخعى رفتم و ماجراى خود را به او گفتم. مالك مرا به نزد اميرالمؤ منين على "عليه السلام" برد. آن حضرت تا مرا ديد فرمود: "يا اخا اليهود! علم بلايا و منايا و ما كان و ما يكون" نزد ما است، من بگويم براى چه نزد من آمدى يا تو خود مى گويى؟ گفتم: شما بگوييد. حضرت فرمود: جماعت جن مال تو را در قبه ربوده اند.

الان از ما چه مى خواهى اى برادر يهودى، به او عرض كردم: يا على! اگر تفضل فرمايى و مالم را به من برگردانى مسلمان مى شوم. پس حضرت مرا با خود به همان محل قبه برد و دو ركعت نماز گذارد و دعايى نمود. پس قرائت نمود يرسل عليكما شواظ من نار و نحاس فلا تنتصران آنگاه فرمود: اى جماعت جن! شما با من بيعت كرديد اين چه كار زشتى است كه مرتكب شديد، من ناگاه ديدم تمامى اموالم حاضر شد و من هم شهادت خود را گفتم و مسلمان شدم و به آن مرد پاك سرشت، پاك خوى، پاك رو، ايمان آوردم، ولى افسوس وقتى وارد كوفه شدم شنيد آن خوش خوى خوش روى خوش طينت شهيد شده است و گريه ام به خاطر از دست دادن آن مرد الهى است. [ منتهى الامال]

عهدنامه صفين

وقتى در صفين قرآنها بالا شد مالك اشتر در صف مقدم جبهه مى جنگيد، اشعث بن قيس كندى مردى و ياران امام را بر ضد جنگ تحريك كرد تا آنجا كه هوادارانش شمشيرها را در غلاف كردند و فرياد مى زدند، ما خواستار صلح هستيم!
اما مالك اشتر با بى اعتنايى به حوادث، خود را به نزديك سراپرده معاويه رساند، اشعث چون مالك را در چنين وضعى ديد با لحن تهديدآميزى از على "عليه السلام" خواست تا مالك را از ادامه جنگ باز دارد. حضرت به ناچار يزيدبن هانى را نزد مالك اشتر فرستاد، اما مالك از امام اجازه و فرصت خواست تا كار را يكسره كند.

اشعث وقتى خبر را شنيد بانگ زد: يا على! مالك را احضار كن تا بر گردد و الا تو را زنده نمى بيند.
آنگاه امام مجددا يزيد را پيش مالك فرستاد. مالك در حالى كه خشم و غضب اندامش را فراگرفته بود، دست از جنگ كشيد و به موسى امام آمد و بانك بر منافقان زد كه چرا يك مرتبه بر امام خود عصيان كرديد.
اشعث گفت: ما با كسانى كه قرآن در دست دارند نمى توانيم بجنگيم. مالك گفت: اى احمق! يك سال است ما آنها را به قرآن دعوت مى كنيم عمل امروز آنان جز فريب چيز ديگرى نيست.
هر چه مالك نصيحت كرد منافقان نپذيرفتند.

اشعث به مالك ناسزا گفت، مالك او را تازيانه زد. ياران اشعث دست به شمشير بردند و مالك نيز چنين كرد. امام على "عليه السلام" وقتى اين حادثه را ديد از شدت تاءسف فرمود: اى مالك! چاره كر از دست ما بيرون رفت.
آنگاه امام رو به لشكر خود كرد فرمود: شما كارى كرديد كه نيروى اسلام متزلزل شد و توانايى از دست رفت... اشعث گفت: يا على! اكنون كه هر دو طرف به حكميت قرآن راضى هستيد. اجازه دهيد نزد معاويه بروم و نظر او را جويا شوم. امام فرمود: كار از دست من خارج شد و شما كه به ميل خود عمل مى كنيد. در اين صورت من دخالتى ندارم. اشعث نزد معاويه رفت و معاويه او را به انتخاب حكمين از دو طرف وادار كرد. معاويه،
عمر و عاص را حكم كرد و اشعث و يارانش ابوموسى اشعرى را انتخاب كردند چون اين خبر به امام رسيد فرمود: سبحان الله، اين قوم منافق لااقل اختيار تعيين حكم را نيز به من نمى دهند... اصرار امام مبنى بر انتخاب ابن عباس و مالك اشتر به علت مقاومت اشعث سودى نبخشيد.

بدين ترتيب در تاريخ 17 صفر 38 هجرى قمرى صلح نامه اى در 19 ماده به امضاى على "عليه السلام" و معاويه و شهود طرفين تنظيم شده و قرار شد تا 6 ماه ديگر موضوع اختلاف طرفين را با آيات قرآن مطابقت داده و راءى خود را بر اساس قرآن اعلام كنند و اين جنگ با 95 هزار كشته و ظلم هاى متعدد در حق ولايت به پايان رسيد.

/ 356