بيان علت مريضى ها - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بيان علت مريضى ها

روزى سلمان فارسى زكام كرده بود و سرخود را بسته بود و در آن حال خدمت اميرالمؤ منين على "عليه السلام" رسيد حضرت به سلمان فرمود: سلمان حالت چطور است؟ سلمان عرض كرد: يا ابالحسن سرم درد مى كند اميرالمؤ منين حاصل روايت منقوله" فرمود: شش رگ در بدن است كه هر گاه تحركى پيدا كنند خداوند با شش چيز جلو تحرك آنها را مى گيرد، اگر در كسى جنون پيدا شود خدا هم سرما خوردگى را به او مى دهد، اگر براى كسى زمينه كورى پيدا شود به چشم درد مبتلا مى شود "تا چرك و آلودگى ها بدينوسيله از چشم خارج شود" هر گاه زمينه برص د پيدا شود مبتلا به دمل "كورك" مى شود هر گاه كسى به مرض سل مى خواهد مبتلا شود سرفه عارض او مى شود تا خلطهاى سينه اش پاك شود... [ تفسير سوره حديد]

اسم اميرمؤمنان اختصاصى است

خصى از امام صادق "عليه السلام" پرسيد آيا رواست كه به امام قائم "عج" به عنوان سلام بر تو اى اميرمؤ منان سال كرد؟
امام صادق فرمود: نه روا نيست خداوند تنها على "عليه السلام" را به اين اسم ناميد.
قبل از على "عليه السلام" كسى بر اين نام ناميده نشده و بعد از او هم جز كافر كسى آن نام را بر خود نبندد. [ اصول كافى، ج 1، ص 411]

كلاه شفا بخش

لطان روم نامه اى خدمت حضرت على "عليه السلام" نوشت و از آن حضرت راه درمانى براى سر دردهاى عجيبى كه به آن مبتلا بود را خواست چرا كه تا آن موقع كوشش اطبا مختلف به جايى نرسيده بود.
حضرت امير "عليه السلام" در جواب نامه او، كلاهى را به قاصد نامه داد و فرمود: بگو به سلطان روم هر وقت سردرد گرفت آن را بر سر خود بگذارد.
سلطان هر بار كه سردرد عارضش مى شد كلاه را بر سر خود مى گذاشت و درد آرام مى گرفت روزى به فكر افتاد ببيند على "عليه السلام" چه كرده است كه اين كلاه چنين اثر مى كند.

دستور داد آن كلاه را شكافتند ديد در ميان آن كلاه نوشته شده است: بسم الله الرحمن الرحيم. [ داستانهاى پراكنده، ج 4]




/ 356