سخن بيهوده - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


سخن بيهوده

روزى على "عليه السلام" مردى را ديد كه دهان به سخنان بيهوده گشوده و از پرگوئى و بيهوده گوئى، زبان خود را در كام نمى گيرد، حضرت به او فرمود: اى شخص به راستى كه تو با اعمالت؛ نامه اى را بوسيله دو فرشته حافظ خود ديكته مى كنى "و هر آنچه مى كنى آنها را مى نويسند" بسوى پروردگارت، پس سخنى بگو كه براى تو فايده اى داشته باشد و دم فرو بند از سخن بيهوده و بى فايده. [ امالى شيخ صدوق]

فرق بهشت و مسجد

حضرت اميرمؤ منان على "عليه السلام" مى فرمايد: نشستن در مسجد براى من از نشستن در بهشت محبوب تر و بهتر است، زيرا با نشستن در بهشت به خواسته خودم نائل شده ام ولى با نشستن در مسجد به خواست خداوند نائل مى شوم. [ وسايل الشيعه ج 3 ص 477]

و در روايتى از امام صادق "عليه السلام" است كه، هر موقع براى حضرت اميرمؤ منان "عليه السلام" كار مهمى پيش مى آمد به نماز خواندن پناه مى برد، سپس اين آيه را تلاوت كردند: واستعينو بالصبر و الصلاء [ وسايل الشيعه ج 5 ص 263] و نيز فرمودند: هر يك از شما كه با اندوهى از اندوههاى دنيا مواجه شد وضو بگيريد و به مسجد برود و دو ركعت نماز بخوانيد و ربع اندوه و شدائد خود را از خدا بخواهيد آيا نشنيده ايد كه خداوند فرمود: واستعينو بالصبر والصلاة. [ وسايل الشيعه ج 5 ص 263]

معجزه اى از امام على

اميرمؤ منان على "عليه السلام" چند دائى در بنى مخزوم داشت، جوانى از آن قبيله نزد امام على "عليه السلام" آمد و عرض كرد: دائى جان برادرم از دنيا رفت و من در مرگ او بسيار ناراحتم.
امام على "عليه السلام" فرمود: آيا مى خواهى او را ببينى؟ او گفت: آرى؛ امام على "عليه السلام" فرمود: قبرش را به من نشان بده.

آنگاه امام على "عليه السلام" با آن شخص بيرون آمد در حالى كه آن حضرت پارچه برد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را به كمر بسته بود، وقتى كه به كنار قبر رسيد لبهايش به هم مى خورد آنگاه با پاى خود به قبر او زد، او از قبر بيرون آمد در حالى كه به زبان عجمى سخن مى گفت:
حضرت على "عليه السلام" به او فرمود: مگر وقتى كه تو از دنيا رفتى عرب نبودى؟ او عرض كرد: چرا ولى ما به روش فلان و فلان مرديم از اين رو زبانمان تغيير كرد. [ اصول كافى ج 1]

دوستان خدا كيانند؟

ابن عباس مى گويد: روزى از على بن ابيطالب "عليه السلام" درباره دوستان خدا كه در آيه
الا ان اولياء لا خوف عليهم و لا هم يحزنون؛ بدانيد كه به راستى دوستان خدا نه بيمى دارند و نه اندوهگين مى شوند [ يونس آيه 62] به آن اشاره شده، سؤ ال شد؟ حضرت در پاسخ فرمودند:

قام اخلصو الله فى عبادته، و نظروا الى باطن الدنيا حين نظر الناس الى ظاهرها...؛ آنان مردمى هستند كه خدا را از روى اخلاص د پرستش مى كنند و هنگامى كه مردم به ظاهر دنيا مى نگرند آنان به باطن و درون آن مى نگرند و در همان حال كه مردم فريب خوش هاى زودگذر دنيا را خورده اند، آنها آينده آن را به خوبى مى دانند. از اين رو آنها از آنچه كه مى دانند و خبر دارند، دست از آن مى كشند، و آن "اميالى" را كه مى دانند بزودى آنان را "دل و قلب" مى ميراند، مى كشند. [ تفسير الميزان ج 10 ص 98]

چگونگى مرگ هارون

طبرسى از ابن عباس روايت كرده كه گفت: از اميرالمؤ منين "عليه السلام" پرسيدند يا على "عليه السلام" چگونه بنى اسرائيل موسى را اذيت و آزار كردند ولى خداوند او را تبرئه كرد، حضرت فرمود: روزى موسى "عليه السلام" به همراه برادرش هارون به مكانى مى رفتند، وقتى به كوهى رسيدند، خداى تعالى هارون را قبض روح كرد، موسى وقتى بازگشت و به بنى اسرائيل خبر داد كه هارون وفات كرده، بنى اسرائيل به موسى "عليه السلام" گفتند: هارون را بردى و به قتل رساندى اكنون آمده اى و به ما مى گويى او وفات كرده، تو حسادت مى كردى بر هارون، چرا كه ما او را بيشتر دوست مى داشتيم زيرا او از تو به ما ملايم تر و سازگارتر بود.

خداوند موسى "عليه السلام" را از آن تهمت و افترا منزه ساخت و تبرئه كرد آن گونه كه امر كرد تا جسد هارون را بيرون آورده و بر محافل بنى اسرائيل گردانيدند، هارون مى گفت: اى بنى اسرائيل! برادرم مرا نكشت من به مرگ خود وفات كردم، پس از آن فرشتگان او را بردند و به مكانى دفن كردند كه كسى بر آن اطلاع پيدا نكرد. [ تفسير جامع جلد 5]

/ 356