منافق كينه توز - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

منافق كينه توز

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به همراه جمعى از مهاجران و انصار در مسجد النبى نشسته بودند ناگاه على "عليه السلام" وارد مسجد شد حاضران به احترام او برخاستند و از او به گرمى استقبال كردند تا اينكه على "عليه السلام" در جايگاه خود كه در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود نشست در اين ميان دو نفر از حاضران كه متهم به نفاق بودند با هم درگوشى صحبت مى كردند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وقتى كه آنها را ديد دريافت كه چرا آهسته با هم حرف مى زنند، آن حضرت خشمگين شد بطورى كه آثار خشم در چهره مباركش ظاهر شد سپس فرمود سوگند به آن كسى كه جانم در دست او است داخل بهشت نمى شود مگر كسى كه مرا دوست بدارد .
آگاه باشيد دروغگو است كسى كه گمان كند مرا دوست دارد ولى اين شخص "اشاره به على "عليه السلام"" را دشمن دارد. در اين هنگام دست على "عليه السلام" در دست پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و اين آيه "مجادله/ 9" نازل گرديد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه رازگويى مى كنيد به گناه و تعدى و معصيت رسول، رازگويى نكنيد... [ امالى ابن الشيخ، ص310]

بهترين فرد امت من

حضرت زهرا عليهاالسلام بيمار شده بود رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم براى ديدار او آمده بود سپس فرمود: زهراى من حالت چطور است؟ چرا غمگين هستى؟ فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: پدر كسالت دارم. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا به چيزى ميل دارى؟ فاطمه عليهاالسلام عرض كرد به انگور ميل دارم ولى مى دانم كه اكنون فصل انگور نيست پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خدا قدرت آن را دارد كه انگور براى ما بفرستد آنگاه چنين كرد اللهم ائتنا به مع افضل امتى عندك منزله خدايا انگور را همراه كسى كه از نظر مقام بهترين فرد امت من در پيشگاه تو است نزد ما بفرست. چند لحظه اى نگذشت كه على "عليه السلام" وارد خانه شد و ديدند زنبيلى و زير عبا به دست گرفته است. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: الله اكبر، الله اكبر، خدايا همانگونه كه دعاى مرا "در مورد بهترين فرد امت" به على اختصاص دادى شفاى دختر مرا در اين انگور قرار بده فاطمه زهرا عليهاالسلام از آن انگور خورد و هنوز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از خانه بيرون نرفته بود كه آن بانوى بزرگوار شفا يافت. [ احقاق الحق، ج 4، ص 295]

ايثارگرى بيدار

حضرت على "عليه السلام" شبى را براى آبيارى نخلستان، فردى اجير شد تا در برابر، آن مقدارى جو از صاحب نخلستان مزد بگيرد. آن شب را تا صبح به كارگرى و آبيارى پرداخت و آن مقدار جو را گرفت آن جو را سه قسمت كرد يك قسمت آن را آرد
نمود و با آن نان تهيه كرد ولى همان لحظه مسكينى آمد و تقاضاى غذا كرد. حضرت آن نان را به او داد تا سير گردد با قسمت دوم آن نيز نان تهيه كرد وقتى كه آماده يتيمى آمد و از آن حضرت تقاضاى كمك كرد حضرت نان را به او داد با قسمت سوم آن جو نيز حضرت نانى تهيه كرد وقتى كه آماده شد اسيرى آمد و تقاضاى غذا كرد حضرت آن نان را به او داد خود و همسر و فرزندانش گرسنه ماندند... [ محجة البيضاء، ج 4، ص 191]

ماموريتى در يمن

على "عليه السلام" مى فرمايد: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرا نزد خويش فرا خواند و از من خواست كه به منظور برقرارى صلح و آشتى در ميان مردم يمن به آن ناحيه سفر كنم. به آن حضرت عرض كردم: اى رسول خدا آنان جمعيتى هستند كه عمرى از ايشان گذشته در حالى كه من جوانى "كم سن و سال" هستم حضرت فرمود: يا على "عليه السلام" در بدو ورود به يمن كه به گردنه افيق رسيدن بايست و با صداى بلند بگو اى درخت، اى كلوخ، اى زمين، محمد صلى الله عليه و آله و سلم ستاره خدا، بر شما درود فرستاده است. على "عليه السلام" مى فرمايد: راهى يمن شدم همين كه بر فراز گردنه افيق قرار گرفتم و بر يمنى ها اشراف پيدا كردم ناگهان ديدم كه آنها با نيزه و كمانهاى خود در حالى كه شمشير به دست بودن به طرف من حمله كردند من بنا به توصيه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم همان جا به صداى بلند فرياد زدم اى درخت، اى كلوخ، اى زمين، محمد صلى الله عليه و آله و سلم فرستاده خدا، بر شما درود فرستاده است. در اين هنگام شنيدم كه درخت و كلوخ و زمين همگى يك صدا به لرزه در آمدند و گفتند: بر محمد صلى الله عليه و آله و سلم فرستاده خدا و بر تو درود. شنيدن اين صداها لرزه بر اندام يمنى ها انداخت و زانوهايشان سست شد "آماده و گوش به فرمان" من نيز در ميان آنها صلح و آشتى برقرار ساخته و به مدينه بازگشتم. [ امالى صدوق، على "عليه السلام" در سالهاى هشتم و نهم هجرى در يمن ماءموريتهايى داشته كه صرفا جنبه تبليغى و قضايى داشته ولى در سال دهم هجرى ماءموريتى به يمن داشته كه اين ماءموريت جنگى بوده است]



/ 356