منافق كينه توز
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به همراه جمعى از مهاجران و انصار در مسجد النبى نشسته بودند ناگاه على "عليه السلام" وارد مسجد شد حاضران به احترام او برخاستند و از او به گرمى استقبال كردند تا اينكه على "عليه السلام" در جايگاه خود كه در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود نشست در اين ميان دو نفر از حاضران كه متهم به نفاق بودند با هم درگوشى صحبت مى كردند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وقتى كه آنها را ديد دريافت كه چرا آهسته با هم حرف مى زنند، آن حضرت خشمگين شد بطورى كه آثار خشم در چهره مباركش ظاهر شد سپس فرمود سوگند به آن كسى كه جانم در دست او است داخل بهشت نمى شود مگر كسى كه مرا دوست بدارد .آگاه باشيد دروغگو است كسى كه گمان كند مرا دوست دارد ولى اين شخص "اشاره به على "عليه السلام"" را دشمن دارد. در اين هنگام دست على "عليه السلام" در دست پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و اين آيه "مجادله/ 9" نازل گرديد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه رازگويى مى كنيد به گناه و تعدى و معصيت رسول، رازگويى نكنيد... [ امالى ابن الشيخ، ص310]
بهترين فرد امت من
حضرت زهرا عليهاالسلام بيمار شده بود رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم براى ديدار او آمده بود سپس فرمود: زهراى من حالت چطور است؟ چرا غمگين هستى؟ فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: پدر كسالت دارم. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا به چيزى ميل دارى؟ فاطمه عليهاالسلام عرض كرد به انگور ميل دارم ولى مى دانم كه اكنون فصل انگور نيست پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خدا قدرت آن را دارد كه انگور براى ما بفرستد آنگاه چنين كرد اللهم ائتنا به مع افضل امتى عندك منزله خدايا انگور را همراه كسى كه از نظر مقام بهترين فرد امت من در پيشگاه تو است نزد ما بفرست. چند لحظه اى نگذشت كه على "عليه السلام" وارد خانه شد و ديدند زنبيلى و زير عبا به دست گرفته است. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: الله اكبر، الله اكبر، خدايا همانگونه كه دعاى مرا "در مورد بهترين فرد امت" به على اختصاص دادى شفاى دختر مرا در اين انگور قرار بده فاطمه زهرا عليهاالسلام از آن انگور خورد و هنوز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از خانه بيرون نرفته بود كه آن بانوى بزرگوار شفا يافت. [ احقاق الحق، ج 4، ص 295]ايثارگرى بيدار
حضرت على "عليه السلام" شبى را براى آبيارى نخلستان، فردى اجير شد تا در برابر، آن مقدارى جو از صاحب نخلستان مزد بگيرد. آن شب را تا صبح به كارگرى و آبيارى پرداخت و آن مقدار جو را گرفت آن جو را سه قسمت كرد يك قسمت آن را آردنمود و با آن نان تهيه كرد ولى همان لحظه مسكينى آمد و تقاضاى غذا كرد. حضرت آن نان را به او داد تا سير گردد با قسمت دوم آن نيز نان تهيه كرد وقتى كه آماده يتيمى آمد و از آن حضرت تقاضاى كمك كرد حضرت نان را به او داد با قسمت سوم آن جو نيز حضرت نانى تهيه كرد وقتى كه آماده شد اسيرى آمد و تقاضاى غذا كرد حضرت آن نان را به او داد خود و همسر و فرزندانش گرسنه ماندند... [ محجة البيضاء، ج 4، ص 191]