ازدواج حضرت زهرا - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ازدواج حضرت زهرا

قبل از خواستگارى امام على "عليه السلام" از حضرت زهرا عليهاالسلام، خواستگاران زيادى از جمله ابوبكر، عمر، عثمان و عبدالرحمن بن عوف جهت خواستگارى خدمت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم رسيده بودند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دست رد به سينه تمامى آنها زد و فرمود: امر ازدواج دخترم با خداست "امرها الى ربها" تا اينكه روزى ابوبكر و عمر در مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نشسته بودند و سعد بن معاذ انصارى و چند تن ديگر نيز در آنجا حضور داشتند در مورد حضرت زهرا عليهاالسلام صحبت به ميان آمد. ابوبكر گفت: اشرف قريش از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را خواستگارى كردند ولى آن حضرت فرمود: تزويج فاطمه به فرمان خداست ولى على "عليه السلام"
هنوز به خواستگارى او نرفته گمان مى كنم تنگ دستى او مانع از چنين كارى شده است. آنگاه او به عمر، و سعدبن معاذ گفت: آيا مايليد باتفاق هم نزد على "عليه السلام" برويم و در اين مورد با وى مذاكره كنيم و چنانچه تهى دستى او مانع از اين امر باشد به او كمك مالى بكنيم؟ سعد گفت: خدا توفيقت دهد. سلمان مى گويد: آنها از مسجد خارج شده و در جستجوى على "عليه السلام" به خانه او رفتند ولى او را نيافتند و معلوم شد كه آن حضرت در نخلستان مردى از انصار براى دريافت مزدى با شتر آبكشى مى كند. آنگاه به نزد او رفتند و چون چشم على "عليه السلام" به آنها افتاد. فرمود: چه خبر است، چه چيزى شما را وادار كرد كه به اينجا بياييد؟ ابوبكر گفت: يا على "عليه السلام" خصلت نيكى نيست كه تو در آن فضيلت نداشته باشى. اشراف قريش از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دخترش را خواستگارى كرده اند و او به آنها جواب رد داده و فرموده است كار تزويج فاطمه عليهاالسلام با خداست علت اين كه شما در اين مورد با پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم صحبت نمى كنيد چيست؟ من يقين دارم كه خدا و رسولش او را براى تو نگه داشته اند. على "عليه السلام"از شنيدن سخن ابوبكر چشمانش اشك آلود شد فرمود:اى ابابكر مرا به هيجان آوردى و به چيزى كه از آن غافل بودم تذكر دادى به خدا سوگند كه من به اين امر راغب هستم و فقط فقر و تهيدستى مانع از انجام اين كار است. ابوبكر گفت:چنين مگو تمام دنيا و مافيها در نزد خدا و رسولش هيچ ارزشى ندارد. آنگاه على "عليه السلام" براى خواستگارى فاطمه عليهاالسلام خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم شرفياب شد. [ كشف الغمه، ص 150-106]

خود حضرت امير "عليه السلام" فرمود: وقتى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيدم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: يا على! عرض كردم: بلى يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم. فرمود: آيا ترا رغبت ازدواج هست؟ عرض كردم: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم داناتر است، پيش خود فكر كردم كه آن حضرت مى خواهد يكى از زنان قريش را به من تزويج كند تا اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بعدا مرا نزد خود احضار فرمود: و من نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رفتم وقتى مرا ديد با چهره گشاده تبسم فرمود: و من دندانهاى او را كه از سفيدى مى درخشيد ديدم آنگاه فرمود: يا على بشارت باد ترا كه خداى متعال امر مرا درباره ازدواج تو كفايت كرد. عرض كردم يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم چگونه؟ حضرت فرمود

جبرئيل نازل شد سنبل و قرنفل به من داد و من آنها را گرفته و بوئيدم و از سبب آن پرسيدم گفت: خداوند به فرشتگان بهشت دستور داد كه بهشت را زينت دهند و منادى از عرش صدا زد كه روز وليمه على بن ابيطالب است و خداوند فرشتگان را فرمود: كه گواه باشيد من فاطمه را به على تزويج كردم و آنها را براى هم پسنديدم.

ولى خدا، وصى پيمبر

امام صادق "عليه السلام" فرمود: هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در بستر وفات قرار رفت سر مباركش بر دامن حضرت على "عليه السلام" بود و خانه پر از انصار و مهاجران بود عباس عموى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در پيش روى حضرت بود رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به عباس فرمود: ايا وصيتم را عمل مى كنى و قرضم را ادا مى نمايى و به وعده هايم وفا مى نمايى. عباس گفت من پيرو عيال وارم و تهى دست، "توان اين كار را ندارم" لذا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در آن جمع 3 مرتبه حرف خود را تكرار كرد ولى عباس نپذيرفت آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اين امور را به كسى مى سپارم كه حقش را ادا خواهد كرد و مانند تو سخن نخواهد گفت: سپس به حضرت على "عليه السلام" فرمود: اى على "عليه السلام"، اى برادر محمد، آيا قبول مى كنى كه به وعده هاى محمد عمل كنى و به وعدهايم وفا كنى و قرضش را بپردازى و ميراثش را بگيرى؟! حضرت على "عليه السلام" كه گريه گلويش را گرفته بود نتوانست جواب دهد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سخن خود را تكرار كرد در اين هنگام عرض كرد: آرى فدايت گردم، سود و زيانش با من، على "عليه السلام" فرمود: من به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نگاه مى كردم ديدم انگشتر خود را از انگشت خود بيرون كرد و فرمود: تا من زنده ام اين انگشتر را به دست خود كن، حضرت على "عليه السلام" مى فرمايد چون آن را در انگشت خود كردم در حالى كه آرزو مى كردم كه از تمام ميراث پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همين انگشتر را داشته باشم. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بلال چرا خواست و به او فرمود: اين وسائل را بياور كه عبارتند از: كلاه، خود، زره، پرچم، پيراهن، ذوالفقار، عمامه سحاب، جامه برد، كمربند و عصا "كه آن كمربند بهشتى بود" دو جفت نعلين، دو پيراهن معراج پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، و پيراهن جنگ احد و سه كلاه:

1- كلاه مسافرت،

2- كلاه عيد قربان و عيد فطر و روزهاى جمعه حضرت.

3- كلاهى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به سر مى گذاشت و با اصحابش به گفتگو مى نشست

و بعد فرمود: تا دو استر شهباء، و دلدال و دوشتر غضبا و تصواء و دو اسب جناح و اسب حزوم و حمار عفير را نيز بياورند
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همه اينها را به امام على "عليه السلام" سپرد و فرمود: اقبضها فى حياتى تا من زنده ام اينها را از من دريافت كن. [ اصول كافى، ج 1، ص 236]

و در كلامى ديگر حضرت فرمود: يا على قم فاقبض هذا بشهادة من فى البيت من المهاجرين و الانصار كى لا نيازعك احد من بعدى [ علل الشرايع، ص 67؛ بحارالانوار، ج 22، ص 459]

اى على برخيز و در برابر چشم حاضران از مهاجران و انصار اينها را دريافت كن تا بعد از من هيچ كس با تو "و رهبرى تو" نزاع و ستيز نكند.

سپس امام على "عليه السلام" برخاست و آنها را تحويل گرفت و به خانه خود برد و در محل امنى گذاشت و برگشت.
لذا به شهادت مأخذ روايى صحيح و شعراى زمان صدر اسلام و كتابهاى اصيل اسلامى ما حضرت اميرالمؤمنين "عليه السلام" در صدر اسلام نيز به وصى شناخته شده بود ولى بنى اميه دست به دست هم دادند كه آثار اميرالمؤمنين "عليه السلام" را محو كنند و يكى از كارهاى آنها حذف اين لقب و اشتهار از حضرت وصى صلوات الله عليه بود. [ آية الله حسن زاده، مجله حوزه، مهر ماه 66]




  • نوشته بر در فردوس كاتبان قضا
    نبى رسول و وليعهد حيدر كرار



  • نبى رسول و وليعهد حيدر كرار
    نبى رسول و وليعهد حيدر كرار



  • [ حافظ شيرازى ]


/ 356