كارهاى امام على در خانه - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


كارهاى امام على در خانه

اميرالمؤمنين "عليه السلام" براى منزل خود هيزم فراهم مى كرد و آب مى كشيد و خانه را جاروب مى كرد و فاطمه عليهاالسلام آرد مى كرد و سپس آنرا خمير نموده و نان مى پخت و با وجود چنين كارهايى به تربيت كودكان و شستن و نظافت آنها نيز همت مى گماشت لذا حضرت امير "عليه السلام" در خانه هر وقت فراغتى مى يافت به حضرت زهرا عليهاالسلام در امور خانه كمك مى نمود. روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد خانه شد وديد على "عليه السلام" و فاطمه زهرا عليهاالسلام هر دو مشغول آسيا كردن هستند از آنها پرسيد: كدامتان خسته تر هستيد؟ على "عليه السلام" عرض كرد: فاطمه يا رسول الله. پيغمبر به دختر خود فرمود: دختر جان بلند شو و خود جاى او نشست و با على "عليه السلام" مشغول آسيا كردن شد. [ بحارالانوار، ج 43، ص 5 و 151]

حضرت زهرا عليهاالسلام نيز در كليه امور اعم از جنگ و امور بيرون از منزل همسر خود را يارى مى كرد چنانكه بعد از غزوه احد على "عليه السلام" در دفاع از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و قتل سران قريش زياده از حد تلاش كرد شمشير خون آلود خود را براى شستن به حضرت فاطمه عليهاالسلام داد و فرمود خذى هذا السيف فقد صدقنى اليوم اين شمشير را بگير كه امروز "ايمان و شجاع" مرا تصديق نمود. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز فرمود: اى فاطمه عليهاالسلام بگير شمشير على را، كه امروز شوهرت دين خود را ادا نمود و خداوند بوسيله شمشير او بزرگان قريش را به هلاكت رسانيد. [ كشف الغمه، ص 56]

على جان فاطمه همسر خوبى است

على "عليه السلام" مى گويد از پول زره من كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مقدارى را به جهت تهيه وسايل به ام سلمه داده بود، به هنگام تهيه وليمه ده درهم از آن پول را گرفت و به من داد و فرمود يا على با اين پول مقدارى روغن و خرما و كشك تهيه كن و من دستور آن حضرت را انجام داده و آنها را خريده و آوردم آنگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سفره چرمى خواست و خود آستين بالا زد و از آن خرما و كشك و روغن غذايى تهيه نمود خود نيز گوسفند چاقى تهيه نمود. آنگاه به من فرمود: هر كسى را كه مى خواهى دعوت كن. على "عليه السلام" مى گويد: من به مسجد آمدم و ديدم جمع كثيرى از صحابه در مسجد حضور دارند و من از اينكه گروهى را دعوت كنم و عده اى را خير نكنم شرمگين شدم لذا روى لندى رفته و گفتم اى مردم همگى براى صرف وليمه فاطمه عليهاالسلام بياييد مردم برخاستند و به راه افتادند و من از كثرت جمعيت و كى غذا خجالت مى كشيدم چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از اين مطلب آگاهى يافت فرمود: على جان من از خداى مى خواهم كه اين غذا را بركت دهد. على "عليه السلام" مى گويد: تمام آن جمعيت از آن غذا خوردند و سير شدند و چيزى هم از غذا كم نشد...

چون آفتاب غروب كرد زوجات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فاطمه عليهاالسلام را زينت كرده و عطرآگين نمودند و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم على "عليه السلام" را در سمت راست و فاطمه عليهاالسلام را در سمت چپ خود نشانيد و پيشانى آنها را بوسيد و دست دخترش را در دست على "عليه السلام" گذاشت و فرمود: على "عليه السلام" جان فاطمه همسر خوبى است و آنگاه به دخترش فرمود: على "عليه السلام" شوهر خوبى است و در حق آنها دعا كرد. [ بحارالانوار، ج 43]

روزى رسانى جبرئيل

عصر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود روزى على "عليه السلام" در مدينه نياز شديد به معاش زندگى پيدا كرد ولى پولى نداشت در همين حال از خانه بيرون آمد يك دينار پول يافت به همه جا اعلام كرد كه اين يك دينار مال كيست؟ هيچ كس نيامد با تقاضاى حضرت زهرا عليهاالسلام بنابراين شد كه حضرت على "عليه السلام" با آن يك دينار آرد خريدارى كند و بعد اگر صاحب آن پيدا شد آن را به او بدهند. حضرت على "عليه السلام" به اين قصد از خانه بيرون آمد مريد را ديد كه مقدارى آرد مى فروشد و آن را به قيمت يك دينار مى فروشد. على "عليه السلام" آرد را خريد و يك دين را را به او داد ولى آن مرد يك دينار را نگرفت و سوگند ياد كرد كه پولى نمى گيرد. على "عليه السلام"آرد و دينار را به خانه آورد و جريان را به فاطمه عليهاالسلام گفت. گفت: فاطمه عليهاالسلام تعجب كرد، افراد خانه على "عليه السلام" آن آرد را نان كرده و خوردند پس از تمام شدن آن باز على "عليه السلام" اعلام كرد كه دينارى يافته ولى كسى بعنوان صاحب آن به حضرت مراجعه نكرد.

على "عليه السلام" به قصد خريدن آرد رفت باز همان مرد را ديد و قضيه مثل روز قبل شد و على "عليه السلام" به همراه آرد و پول به منزل آمد. فاطمه عليهاالسلام تعجب كرد! و گفت يا على "عليه السلام" هم آرد را آوردى و هم دينار را؟ على "عليه السلام" فرمود: فروشنده آرد سوگند ياد كرد كه دين را را نمى گيرم. فاطمه عليهاالسلام فرمود: مى خواستى تو در سوگند از او پيشى بگيرى افراد خانواده على "عليه السلام" آرد را نان كرده و خورند و در اين مدت على "عليه السلام" اعلام مى كرد كه دينارى يافته ولى صاحبش پيدا نشد هنگامى كه نان تمام شد، على "عليه السلام" براى بار سوم به قصد خريد آرد از خانه بيرون آمد مجددا همان مرد را ديد كه آرد مى فروشد حضرت فرمود: سوگند به خدا اين بار بايد پول را بگيرى سپس آن دينار را به طرف آن مرد انداخت و به سوى خانه بازگشت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: يا على آيا آيا آن مرد را شناختى؟ او جبرئيل بود آن آرد رزقى بود كه خداوند به وسيله جبرئيل براى شما فرستاده بود سپس فرمود: سوگند به خداوندى كه جانم در دست اوست اگر سوگند ياد نمى كردى هر روز تا آن دينار در دست تو بود جبرئيل را همان گونه مى يافتى كه آرد به تو مى دهد و دينار را نمى گرفت. [ مناقب ابن مغازلى شافعى، ص 367]

/ 356