ورود به قبا - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


ورود به قبا

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه از طريق وحى از توطئه دارالندوه [ دارالندوه به مجلس شوراى قريش گفته مى شد. اين محل را قصى بن كلاب جلد چهارم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تأسيس كرد در دوران اسلام معاويه آن را از حكيم بن حزام خريد و دارالامارة قرار داد سپس با وسعت مسجدالحرام جز آن قرار گرفت. معجم البلدان، ج 2، ص 423] مشركين مطلع شده بود پس
از خروج از مكه در غار ثور 3 روز توقف داشت در اين مدت 3 روز على "عليه السلام" علاوه بر تأمين نيازهاى غذايى آن حضرت اخبار مكه را به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گزارش مى داد [ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 141] پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در شب چهارم توقف در غار پس از سفارشهاى لازم به على "عليه السلام"از بيراهه رهسپار يثرب شد [ السيرة النبويه، ج 2، ص 124] رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بعد از 9 روز حركت روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول به قبل رسيد. [ قبا دهكده اى بود كه در دو فرسخى مدينه قرار داشت و مركز قبيله بنى عمرو بن عوف بود ولى اكنون بر اثر توسعه شهر جزو شهر قرار گرفته است] اميرالمؤمنين "عليه السلام" پس از هجرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به يثرب سه روز در مكه ماند و سفارشهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را به انجام رسانيد، سپس به همراه مادرش فاطمه بنت اسد و حضرت فاطمه عليهاالسلام و فاطمه دختر زبير و گروهى ديگر، با پاى پياده فاصله حدود چهارصد و هفتاد كيلومترى مكه- مدينه را طى كرد و روز پنج شنبه نيمه ماه ربيع الاول در قبا به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ملحق شد. [ السيرة النبويه، ج 2، ص 138]

لقب مرگ سرخ براى على

جنگ بدر كه در روز يكشنبه 12 ماه رمضان از سال دوم هجرت و به همراه 313 نفر از مسلمانان "82 مهاجر و 231 انصار" مرحله تداركاتى آن شروع شد، سرانجام در روز هفدهم ماه رمضان دو سپاه در كنار چاههاى بدر رو در روى هم قرار گرفتند. ابتدا جنگ از سوى دشمن شروع شد، در مرحله تن به تن سه نفر از قهرمانان شرك به نامهاى عتبه، شيبه، وليد به توسط حضرت على "عليه السلام" و حمزه و عبيده به هلاكت رسيدند على "عليه السلام" مى فرمايد: هنگامى كه "تنور" جنگ برافروخته مى شد ما به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پناه مى برديم و هيچ كس از ما به دشمن نزديكتر از او نبود بيشتر كشته شدگان اين چنگ به دست على "عليه السلام" بود "بنا به نقل مورخان" لذا از جمع كشته هاى مشركين كه 70 نفر بودند مرحوم مفيد، رقم كشته هاى دشمن را كه به دست على "عليه السلام" كشته شده اند را 36 نفر ذكر كرده است [ ارشاد مفيد، ص 40] از همين جهت بود كه كفار قريش حضرتش را مرگ سرخ ناميدند. [ مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 68]

فرشته ايثار و كرم

روزى على "عليه السلام" چيزى براى خوردن از فاطمه زهرا عليهاالسلام خواست او گفت: سوگند به خدايى كه پدرم را به نبوت و ترا به وصيت، گرامى داشت امروز چيزى براى تغذيه تو ندارم و دو روز است كه غذايى نداريم. على "عليه السلام" فرمود: اى فاطمه عليهاالسلام چرا اين مطلب را به من نگفتى تا چيزى براى شما تهيه كنم. فاطمه گفت: يا اباالحسن من از خدايم شرم دارم كه تو را وادار به چيزى كنم كه انجام آن را نتوانى. على "عليه السلام" از خانه خارج شد و يك درهم قرض نمود بر حسب اتفاق به مقداد بن اسود آن يار باوفاى خود برخورد نمود كه در آن هواى گرم از شدت حرارت رنگش افروخته بود حضرت پرسيد اى مقداد چه شده كه در اين هواى گرم از خانه بيرون آمدى؟ عرض كرد: يا اباالحسن مرا بحال خود واگذار و چيزى مپرس. حضرت فرمود: اى برادر من نمى توانم ترا رها كنم تا اينكه از حال تو با خبر شوم. مقداد عرض كرد يا اباالحسن بخاطر خدا و خودت مرا رها كن و از وضع و حالم مپرس.

على "عليه السلام" فرمود: اى برادر تو نمى توانى حال خود را از من پنهان كنى. مقداد عرض كرد: حالا كه اصرار مى كنى به خدايى كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به نبوت و ترا به وصيت گرامى داشته سوگند چيزى جز تهيدستى مرا از خانه بيرون نياورده و من در حالى كه خانواده ام گرسنه بودند از خانه خارج شدم و چون صداى گريه اهل خانه را شنيدم نتوانستم تحمل كنم اين است وضع و حال من؛ از شنيدن اين سخنان چشمان على "عليه السلام" اشك آلود شد و گريه كرد. آنگاه به مقداد فرمود: به همان كسى كه توبه آن قسم ياد كردى من نيز سوگند مى خوردم كه مرا نيز از خانه بيرون نياورده مگر همان چيزى كه ترا از خانه بيرون آورده است ولى حالا من يك دينار قرض كرده ام و آن را به تو مى دهم و من ترا بر خود مقدم مى دارم.

على "عليه السلام" دينارى را كه قرض كرده بود به مقداد داد و خود روانه مسجد شد آنگاه نماز ظهر و عصر و مغرب را پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خواند، چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خواست از مسجد خارج شود، على "عليه السلام" را كه در صف اول نماز بود مشاهده كرد نوك پايى به او زد و راه افتاد آن حضرت برخاسته و خود را به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسانيد و سلام كرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پاسخ سلام را داد و فرمود: يا اباالحسن آيا در خانه
غذايى دارى كه امشب با هم شام بخوريم؟ على "عليه السلام" كه از ظهر در مسجد مانده بود از شرم سر بزير افكند و متحير ماند كه در پاسخ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم چه بگويد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هم از طريق وحى از تمام ماجرا آگاه شده بود و مى دانست كه وضع اين خانواده از چه قرار است با وجود اين از جانب خداوند مأمور بود كه آن شب را براى شام به خانه على "عليه السلام" برود و چون سكوت على "عليه السلام" را ديد فرمود: يا اباالحسن يا بگو نه، تا من برگردم و يا بگو آرى، تا با هم به خانه برويم. عرض كرد تشريف بياوريد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دست على "عليه السلام" را گرفت و به سوى خانه براه افتاد و وارد خانه شدند فاطمه عليهاالسلام نمازش را خواند و در مصلاى خود نشسته بود و در پشت سرش قدحى پر از غذاى گرم بود كه بخار از آن بلند مى شد چون صداى پدر را شنيد از مصلى خود خارج شد و به آن حضرت سلام كرد و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه فاطمه عليهاالسلام را از همه بيشتر دوست داشت پاسخ سلامش را داد و دستش را بسر او كشيد و فرمود: دخترم غذايى براى شام ما آماده كن. زهرا عليهاالسلام رفت و قدح را آورد. على "عليه السلام" وقتى غذا را ديد با تعجب پرسيد يا فاطمه عليهاالسلام اين غذا از كجاست؟ ما در خانه غذايى نداشتيم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در اين موقع دست مباركش را روى شانه على "عليه السلام" گذاشت و فرمود: يا على "عليه السلام" اين مائده آسمانى است كه به فاطمه عليهاالسلام نازل شده و بجاى آن دينارى است كه تو در راه خدا دادى... [ كشف الغمه، ص 141]

/ 356