نزول آيه ولايت على - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


نزول آيه ولايت على

روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد مدينه، نماز ظهر را مى خواند، على "عليه السلام" نيز در آنجا حاضر بود، فقيرى وارد مسجد شده و از مردم خواست كه به او كمك كنند، هيچ كس به او چيزى نداد. دل فقير شكست و عرض كرد: خدايا گواه باش كه من در مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درخواست كمك كردم ولى هيچكس به من كمك نكرد در اين هنگام على "عليه السلام" كه در ركوع نماز خود بود، با انگشت كوچكش اشاره كرد، فقير جلو آمد، و با اشاره على "عليه السلام" انگشترى را از انگشت على "عليه السلام" بيرون آورد و رفت. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پس از نماز به خدا متوجه شد و عرض كرد: پروردگارا! برادرم موسى از تو تقاضا كرد رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقده من لسانى يفقهوا قولى و اجعل لى و زير من اهلى، هارون اخى، اشدد به ارزى، و اشركه فى امرى؛ [ طه/ 32-25] يعنى: سينه مرا گشاده دار، كار مرا آسان كن و گره از زبانم بگشا، تا سخنان مرا بفهمند و وزيرى از خاندانم براى من قرار بده. برادرم هارون را به وسيله او پشتم را محكم گردان، و او را در كار من شريك كن پس از اين پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: اللهم اشرح لى صدرى و يسرلى امرى واجعل لى وزيرا من اهلى عليا، اشدد به ظهرى؛ پروردگارا سينه ام را گشاده دار، كار مرا بر من آسان گردان، و وزيرى از خاندان برايم قرار بده كه على "عليه السلام" باشد، بوسيله او پشتم را محكم كن
هنوز سخن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به پايان نرسيده بود كه جبرئيل نازل شد، و اين آيه "مائده/ 55" را نازل كرد: انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنو الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون؛ سرپرست و رهبر شما، تنها خداست و پيامبر او، و آنها كه ايمان آورده اند و
نماز بپا مى دارند و در حال ركوع "عليه السلام" زكات مى پردازند.

بدين ترتيب ولايت و رهبرى "عليه السلام" "عليه السلام" پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از سوى خدا اعلام گرديد. [ ناسخ التواريخ حضرت على "عليه السلام"، ج 1، ص 278، اين روايت با مختصر تفاوتى از كتب معتبر شيعه و سنى نقل شده است، براى اطلاع بيشتر به كتاب احقاق الحق، ج 2،ص 39 تا 41 و كتاب الغدير، ج 2، مراجعه گردد]

هم صحبت على تا لقاى حق

حضرت على "عليه السلام" فرمود: مردى در خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و اجازه ورود خواست من به او گفتم نمى توانى نزد آن حضرت "كه در حال كسالت بود و در روزهاى آخر عمر بسر مى برد" بروى هم خواسته اى دارى با من بگو گفت: چاره اى نيست جز اينكه نزد او بروم. على "عليه السلام" از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اجازه گرفت و آن شخص وارد شد بالاى سر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نشست و سلام كرد: پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم جواب سلام او را داد و فرمود: چه خواسته و حاجتى دارى؟ گفت: من از طرف خدا رسولى هستم به سوى تو. حضرت فرمودند: چه رسالتى بر عهده تو مى باشد. گفت من عزرائيل هستم، خدا مرا به سوى تو فرستاده و سلام به تو رسانده و تو را بين لقاء با خود و بين بازگشت به دنيا مخير كرده است. حضرت فرمود: صبر كن تا جبرئيل بيايد و با او مشورت كنم. عزرائيل خارج شد و به سوى آسمانها رفت در بين راه با جبرئيل برخورد نمود. جبرئيل پرسيد آيا روح محمد صلى الله عليه و آله و سلم را قبض كردى؟ نه اى جبرئيل او از من خواست تا رفتن تو به نزدش صبر كنم ايا نمى بينى كه درهاى آسمان براى روح محمد صلى الله عليه و آله و سلم باز شده و همه جا آزين بندى شده است، جبرئيل نزد حضرت آمد و سلام كرد حضرت جواب سلام او را داد.

جبرئيل گفت اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پروردگارت مشتاق تو مى باشد و عزرائيل تا به حال از كسى اجازه نگرفته و بعد از تو هم از هيچ كس اجازه نخواهد گرفت. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: او مرا مخير بين لقاء پروردگار و بقا در دنيا كرد. جبرئيل گفت: لقاء پروردگار بر اين دنيا بهتر است. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود من هم آن را بهتر مى دانم. تو از نزد من خارج مشو تا ملك الموت بيايد مدتى بعد عزرائيل آمد و سلام كرد، حضرت سلام او را پاسخ داد و گفت عزرائيل چه اراده كرده اى گفت: گرفتن جان شما را

حضرت فرمود: آنچه به تو امر شد اجرا كن. جبرئيل بنا به خواسته پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نزديك او "در طرف راست" قرار گرفت و ميكائيل در سمت چپ نشست و عزرائيل شروع به قبض روح كرد. جبرئيل گفت: اى عزرائيل عجله نكن تا نزد خدا رفته و بازگردم عزرائيل گفت: روح او به جايى رسيده كه ديگر قدرت بر تأخير و نگهدارى آن ندارم جبرئيل گفت: سفارش خدا را در مورد آسان گرفتن جان او فراموش د نكن. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه السلام فرمود: نزديك من بيا كه امر خدا فرا رسيده است پس دهان خود را كنار گوش على "عليه السلام" گذاشت و با او سخن گفت تا اينكه روح مباركش از بدن خارج شد. على "عليه السلام" دست خود را زير چانه مباركش گذاشت و چشمان شريف آن حضرت را بسته و برخاست و در حالى كه گريه مى كرد به حاضرين گفت: خدا اجر شما را زياد كند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا رفت در اين لحظه بود كه صداى گريه و ضجه مردم بلند شد. [ محجة البيضاء، ج 8، ص 279]

/ 356