فاطمه پاره تن رسول خدا - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فاطمه پاره تن رسول خدا

على "عليه السلام" فرمود: من با عده اى از اصحاب نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نشسته بوديم. آن حضرت فرمودند: آيا مى دانيد كه بهترين خصوصيت و صفت براى زنها چيست؟ هيچ يك از حاضرين نتوانستند جوابى بدهند بعد از پايان جلسه من به خانه رفته و جريان آن مجلس و سؤال پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و نداشتن جواب آن را با فاطمه زهرا عليهاالسلام بيان كردم او به من گفت: يا على "عليه السلام" من جواب سؤال پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را مى دانم. بهترين چيز براى زن آن است كه نه نامحرمى او را ببيند و نه او نامحرمى را ببيند! من نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بازگشتم و آن جواب را گفتم، حضرت فرمود: يا على تو وقتى نزد من بودى جواب سؤال را نمى دانستى اينك چه كسى جواب را به تو گفته است؟ عرض كردم: فاطمه عليهاالسلام جواب را به من ياد داد!
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تعجب كرده و فرمود: فاطمه پاره تن من است. [ محجة البيضا، ج 4، ص 210]

كليد دار كعبه

كليد دارى كعبه از مناصب و مقام هاى بزرگ در ميان قريش و اهل مكه بود، قبل از فتح مكه شخصى از مشركان بنام عثمان بن ابى طلحه كليددار بود. پس از آنكه در سال هشتم هجرت، مكه بدست مسلمين به فرماندهى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فتح گرديد، عثمان، در كعبه را بسته بود و به پشت بام كعبه رفته بود. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كليد در كعبه را از او طلبيد، او گفت: اگر مى دانستم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كليد را از من مى خواهد، از دادن كليد به آن حضرت، خوددارى نمى كردم. على "عليه السلام" بر بام كعبه رفت و كليد را از او گرفت و در كعبه را باز كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وارد خانه كعبه شد و دو ركعت نماز خواند، وقتى كه از كعبه بيرون آمد، عباس عموى پيامبر از آن حضرت خواست كه كليد را به عثمان بن ابى طلحه بدهد، و در اين هنگام اين آيه نازل شد: ان الله يامركم ان تودوا الامانات الى هلها؛ بى گمان خداوند فرمان مى دهد شما را كه امانت ها را به صاحبش بازگردانيد [ نساء/ 58] پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دستور داد، كليد را به عثمان بدهند و از او عذرخواهى كنند. عثمان به على "عليه السلام" عرض كرد: نخست چهره ات نسبت به من درهم و خشن بود، ولى اينك مى بينم با چهره اى باز و نگاهى مهرآميز به من مى نگرى؟! حضرت على "عليه السلام" جريان نزول آيه را به اطلاع او رساند و به او فرمود: در شأن تو آيه قرآن نازل شده و آيه را براى او خواند. عثمان بن ابى طلحه تحت تأثير ارزش هاى عالى اسلامى قرار گرفت، و قبول اسلام كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كليد كعبه را بدست او داد. [ بحار، ج 6، ص 600، ط قديم]

اى كاش من چهارمين آنها بودم

عفيف كندى از يمن به مكه آمده بود و براى عباس بن عبدالمطلب چندى شيشه

عطر آورده بود، سراغ را گرفت. گفتند: كه وى در فناى كعبه "به عادت رجال قريش كه عصرها در آنجا پاطوق داشتند" نشسته است. عفيف يك راست به آنجا رفت.عباس را ديد و عطرهاى يمنى را به او داد. عفيف با آنها نشست، آفتاب مكه آهسته در مغرب فرو مى رفت. عفيف در اين هنگام مردى زيبا روى و مشكين موى را ديد كه از راه رسيد و بى آنكه توجهى به بزرگان قريش كند در آستانه مسجدالحرام ايستاد و نگاهى به آسمان انداخت و آن وقت آستين هايش را بالا زد و بعد در كنار چاه زمزم با آب دلو، دست و رويش را شست و سر و پاى خود را مسح كرد و سپس پا به مسجدالحرام گذاشت. در همين هنگام زن جوانى با عجله پديدار شد و به دنبالش يك جوان درشت هيكل و استخوانى و برومند وارد مسجدالحرام شدند. آنها ايستادند اين سه نفر با ترتيب شگفت انگيزى به قيام و قعود و ركوع و سجود پرداختند. عفيف از عباس پرسيد: اينها كيستند؟ اينها در اينجا چكار مى كنند؟ عباس گفت: آن مرد برادرزاده ام محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم و اين زن خديجه است و آن جوان هم پسر برادرم ابوطالب است. اسمش على "عليه السلام" است. محمد صلى الله عليه و آله و سلم دين جديدى آورده و اين دو نفر هم بدينش ايمان آورده اند. عفيف گفت: اى كاش من چهارمين نفرشان بودم. [ معصوم دوم]

/ 356