حمله به خانه پيامبر - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


حمله به خانه پيامبر

پس از تصميم سران قريش مبنى بر حمله شبانه به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و قتل آن حضرت، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رداى خود را به سر كشيد و به عزم خانه ابوبكر و مهاجرت به مدينه از خانه خود خارج شد. على "عليه السلام" در بستر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دراز كشيد شيوخ قريش تا نيمه هاى شب عبابر سر و شمشير بدست، بر در آن خانه منتظر فرصت نشستند. آنها برنامه خود را اينگونه آغاز كردند كه ابتدا به خوابگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سنگ بيندازند، وقتى بيدارش كردند يكباره به وى حمله كنند و او را به قتل برسانند سنگ او را انداختند،و با سنگ دوم بود كه على "عليه السلام" سر از بالين برداشت.

رجال قريش تعجب كردند، اين كيست؟ گوينده اى گفت: اين على بن ابيطالب "عليه السلام"، است على "عليه السلام" از جا برخاست و فرمود: با چه كسى كار داريد و چه مى خواهيد همه يك صدا گفتند پس محمد صلى الله عليه و آله و سلم كجاست. على "عليه السلام" خونسردانه جواب داد: مگر او را به من سپرده ايد كه از من مى خواهيدش. سراقه بن مالك گفت: حالا كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم فرار كرده خوبست على "عليه السلام" را بجاى او بكشيم. ابوجهل با اين فكر مخالفت كرد و گفت: دست از جان اين طفل برداريد او كه گناهى ندارد محمد صلى الله عليه و آله و سلم او را فريفته و فدايى خود ساخته است. على "عليه السلام" فرياد زد، اى ابوجهل، آن مايه خرد و بينشى كه خداوند به من عطا كرده اگر ميان سفها و مجانين دنيا تقسيم شود همه آنها خردمند و عاقل مى شوند و اگر ضعفاى جهان از توانايى من بهره ببرند، همه قوى و نيرومند خواهند شد ولى افسوس كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اجازه نفرموده، و گرنه در دل امشب شهامت و شجاعت مرا از نزديك مى شناختيد گم شويد، دور شويد كه هميشه از مسير سعادت بى نصيب بمانيد. ابوالبحترى به خشم آمد و با شمشير كشيده جلو رفت ولى نتوانست حمله كند سرش گيج خورد و به زمين افتاد. [ معصوم دوم]

شمشير زن مخلص

على "عليه السلام" عمروبن عبدود را در كنار خندقى كه دور مدينه حفر شده بود بر روى زمين خوابانيد و سرش را از تنش جدا كرد آنگاه سر او را به پيشگاه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم برد، پيكر بى سر او را در ميدان رها كرد تا اقوام و خويشان او جنازه بى سر او را از خاك برداشته و مكه برگردانند. خبر قتل عمرو در سپاه احزاب زلزله اى عظيم انداخت و بسيج آنها را از هم پريشان ساخت. خواهر عمرو تنها زنى بود از خويشاوندان او بود كه به مدينه آمده بود سر و پاى برهنه به سراغ جنازه ى برادرش رفت، مردم انتظار مى كشيدند اين زن خود را بر روى هيكل سر بريده و پا بريده عمرو بيندازد و شيون كند، اما او وقتى جنازه برادرش را ديد آرام گرفت تا اينكه گفت آن حريف كريم و شرافتمند كه برادرم را كشته كى بود؟ گفتند: على بن ابيطالب "عليه السلام" آهى كشيد و گفت من هم اينطور حدس مى زنم زيرا
تا وقتى ديدم زره زراندود و گرانبهاى برادرم هنوز بر تنش مى درخشد دريافتم كه قاتلش مردى كريم و نجيب مى باشد و بعد شعرى گفت: كه معنى آن عبارت است اگر جز على "عليه السلام"، ديگرى برادرم را بخاك مى افكند تا پايان ابديت در عزاى برادرم مى گريستم، ولى چه بگويم كه قاتل او مردى بى نظير است، مردى كه پدرش بر تارك مكه همچون تاج مى درخشيد.




  • لو كان قاتل عمرو غير قاتله
    لكن قاتله من لانظير له
    و كان يدعى ابوه بيضة البلد



  • لكنت ابكى عليه آخر الابد
    و كان يدعى ابوه بيضة البلد
    و كان يدعى ابوه بيضة البلد


  • [ معصوم دوم ]



/ 356