سد ابواب مسجد نبى - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سد ابواب مسجد نبى

پس از آنكه مسجد النبى را حصار كشيدند و پيغمبر در آن نماز مى خواند دور مسجد خانه بود و همه داخل مسجد از خانه خود درى باز كرده بودند تا كه براى نماز فورا برسند، ابوبكر و عباس و حمزه هر يك در خانه خود را به مسجد باز كردند و يك در ديگر هم خانه شان داشت و فقط تنها خانه اى كه يك در داشت و آنهم وارد مسجد مى شد خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و على "عليه السلام" بود. وحى الهى نازل شد به پيغمبر كه بايستى تمام درها بسته گردد. مگر در خانه تو و على "عليه السلام" "اين روايت را سنى ها نيز از عبدالله بن عمرو از عمربن خطاب هم ذكر كرده اند" گويند كه از پسر عمر پرسيدند: راجع به على "عليه السلام" گفت اسم على را نياوريد كه سه افتخار بزرگ براى اوست يكى سد ابواب دومى ازدواج با فاطمه عليهاالسلام سوم فتح خيبر. اجمالا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم رفت بالاى منبر و فرمود كه خداوند فرمود: بايد درها بسته شود ولى استثناء راجع به على "عليه السلام" را ذكر نفرمود، روايت دارد اولين كسى كه مشغول بستن درب خانه اش شد على "عليه السلام" بود ولى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آمد و نگذاشت عباس و عمر نيز درها را نبستند، سايرين آمدند گفتند: در را مى بنديم اما بگذاريد روزنه اى باز بگذاريم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: روزنه اى هم نبايد باز باشد. عباس آمد پيش رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و عرض كرد من هم كه پيرمردى هستم و حكم پدر تو را دارم در را ببندم حمزه هم ببندد. پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بالاى منبر رفت و فرمود: من نگفته ام كه درها را ببنديد امر خداست. خدا فرموده فقط در خانه على "عليه السلام" باز باشد. رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم از پيش خود كارى نمى كند اگر مى كرد به عباس اجازه مى داد كه عمويش بود، حمزه نيز آمد تا روزنه اى را باز بگذارد ولى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم همان جواب را به او داد "و ما ينطق عن الهوى" محمد از روى هواى حرف نمى زند على "عليه السلام" فرمود: كه متهم كردند رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را در مسأله سد ابواب و گفتند نعوذ بالله پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در ضلالت افتاده است.

ابلاغ رسالت

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بستگان نزديكش را به خانه ابوطالب دعوت كرد آنها در آن روز حدود چهل نفر بودند و از عموهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ابوطالب، حمزه و ابولهب حضور داشتند. پس از صرف غذا هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى خواست وظيفه خود را ابلاغ كند ابولهب با گفته هاى خود زمينه را از ميان برد لذا فرداى آن روز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آنها را دعوت مجدد به غذا كرد و بعد از صرف غذا فرمود: اى فرزندان عبدالمطلب! من به خدا سوگند هيچ جوانى را در عرب نمى شناسم كه براى قومش چيزى بهتر از آنچه من آورده ام آورده باشد. من خير دنيا و آخرت را براى شما آورده ام و خداوند به من دستور داده است كه شما را دعوت به اين آيين كنم كداميك از شما مرا در اينكار يارى خواهيد كرد تا برادر من و وصى و جانشين من باشيد؟

جمعيت همگى سر باز زدند جز على "عليه السلام" كه از همه در سن كوچكتر بود، برخاست و



عرض كرد: اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم! من در اين راه ياور تو هستم. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دست بر گردن على نهاده و فرمود: اين برادر و وصى و جانشين من در بين شما است سخن او را بشنويد و فرمانش را اطاعت كنيد. جمعيت از جا برخاستند در حالى كه خنده تمسخرآميزى بر لب داشتند به ابوطالب مى گفتند: به تو دستور مى دهد كه گوش به فرمان پسرت كنى و از او اطاعت نمايى [ تفسير نمونه ج 15]

اولين بيعت كننده

سلمان مى گويد: در حالى كه على "عليه السلام" سرگرم غسل پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود از آنچه مردم "در بيرون خانه" انجام دادند به او خبر دادم و گفتم: يا على "عليه السلام" هم اكنون ابوبكر بر منبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نشسته و مردم به بيعت با يكدستش هم اكتفا نمى كنند بلكه با هر دو دست راست و چپش بيعت مى كنند.

على "عليه السلام" فرمود: اى سلمان، هيچ فهميدى اول كسى كه روى منبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با او بيعت كرد چه كسى بود؟ عرض كردم: نه همين قدر مى دانم كه او را در سقيفه بنى ساعده ديدم وقتى كه با انصار مخاصمه مى كردند. و اول كسى كه با ابوبكر بيعت كرد مغيره بود و بعد از او بشيربن سعيد، سپس ابوعبيده بعد عمربن خطاب و بعد سالم غلام ابى حذيفه و معاذبن جبل،على "عليه السلام" فرمود: درباره اينان از تو سؤال نكردم، بگو آيا فهميدى اول كسى كه از منبر بالا رفت و با ابوبكر بيعت كرد چه كسى بود؟ گفتم: نفهميدم، ولى پيرمرد سالخورده اى را ديم كه بر عصاى خود تكيه كرده و ميان دو چشمش جاى سجده بود طورى كه بسيار جدى و كوشا در عبادت مى نمود. از منبر بالا رفت و در حال گريه گفت: شكر خدا را، كه قبل از مردن ترا در اينجا مى بينم، دستت را براى بيعت دراز كن. ابوبكر دستش را جلو برد، او هم بيعت كرد و گفت: روزى است مانند روز آدم! و از منبر پايين آمد و از مسجد خارج شد اميرالمؤمنين "عليه السلام" پرسيد: اى سلمان،
آيا او را شناختى؟ عرض كردم: نه! ولى از گفتارش ناراحت شدم، مثل اينكه مرگ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را به سرزنش گرفته بود. على "عليه السلام"فرمود: او شيطان بود... پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به من خبر داد كه مردم در سقيفه با ابوبكر بيعت خواهند كرد بعد از آنكه بر سر حق اختلاف پيدا مى كنند و با دليل ما استدلال مى كنند، بعد به مسجد مى آيند و اول كسى كه با او بيعت مى كند شيطان است، كه به صورت پير سالخورده اى جدى خواهد بود، كه اين حرفها را نيز خواهد گفت، بعد خارج شه و شياطين خود را جمع مى كند. آنها هم در مقابلش سجده كرده و مى گويند: اى رئيس بزرگ ما، تو همان كسى هستى كه آدم را از بهشت راندى. او هم مى گويد: كدام امت بعد از پيامبرش گمراه نشد؟ خيال كرده ايد من ديگر راهى بر آنان ندارم... [ اسرار آل محمد "ص"]

/ 356