بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
معروف اسلام آمده، مىخوانيم: «لَمّا تَوَفّى رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) اِرْتَدَّتِ الْعَرَبُ وَ اشْرَاَيَّتِ الْيَهُودِيَّةُ وَ النَّصْرانِيَّةُ وَ نَجَمَ النِّفاقُ وَ صارَ الْمُسْلِمُونَ كَالْغَنَمِ الْمَطيرَةِ فِى اللَّيْلَةِ الشّاتِيَةِ; هنگامى كه پيامبر وفات يافت عرب (جاهلى) بازگشت خود را شروع كرد و يهود و نصارا سر برداشتند و منافقان آشكار گشتند و وارد صحنه شدند و مسلمانان همانند رمه بى چوپانى بودند كه در يك شب سرد و بارانى زمستان، در بيابان، گرفتار شده اند». (1)اينها همه از يكسو و از سوى ديگر قيام كردن با نداشتن يار و ياور، پيروزى را بر او مشكل مىكرد و شايد اگر قيام مىفرمود بسيارى از ناآگاهان، اين قيام را نه براى مسائل مهمّ الهى، بلكه به خاطر مسائل شخصى تفسير مىكردند.ولى ضايعات و مشكلات فراوانى كه از تغيير محور خلافت به وجود آمده بود روز به روز خود را بيشتر نشان مىداد و همين ها بود كه به صورت خار و خاشاكى به چشم مولا (عليه السلام) مىنشست و همچون استخوانى گلويش را آزار مىداد.اين درسى است براى همه مسلمين در طول تاريخ كه هرگاه احقاق حقّ خويش، موجب ضربه اى بر اساس و پايه دين شود بايد از آن چشم بپوشند و حفظ اصول را بر همه چيز مقدّم بشمرند و بر درد و رنجهاى ناشى از تضييع حقوق، صبر كنند و دندان بر جگر بفشارند.شبيه همين معنا در خطبه 26 نيز آمده است كه مىفرمايد: «فَنَظَرْتُ فَاِذاً لَيْسَ لى مُعين اِلاّ اَهْلَ بَيْتى... وَ اغْضَيْتُ عَلَى الْقَدى وَ شَرَبْتُ عَلَى الشَّجى...; من نگاه كردم و ديدم براى گرفتن اين حق ياورى به جز خاندان خويش ندارم... چشم هاى پر از خاشاك را فرو بستم و با گلويى كه گويى استخوان در آن گير كرده بود جرعه حوادث را نوشيدم».1. سيره ابن هشام، ج 4، ص 316.