پیام امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیام امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) - جلد 1

آیة الله العظمی مکارم شیرازی با همکاری: جمعی از فضلاء و دانشمندان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هدايت مىكنى تنها عيب تو اين است كه بسيار مزاح مىكنى!» و به «عثمان» گفت: «گويا مىبينم كه خلافت را قريش به دست تو داده اند و بنى اميّه و بنى ابن مُعيط را برگردن مردم سوار مىكنى و بيت المال را در اختيار آنان مىگذارى و گروهى از گرگان عرب تو را در بسترت سر مىبرند».

سرانجام «ابوطلحه انصارى» را خواست و فرمان داد كه پس از دفن او با پنجاه تن از انصار، اين شش نفر را در خانه اى جمع كنند تا براى تعيين جانشين او به مشورت پردازند، هرگاه پنج نفر به كسى رأى دهند و يك نفر در مخالفت پافشارى كند، گردن او را بزنند و همچنين در صورت توافق چهارنفر، دو نفر مخالف را به قتل برسانند و اگر سه نفر يك طرف و سه نفر طرف ديگر بودند آن گروهى را كه عبدالرحمان بن عوف در ميان آنهاست مقدّم دارند و بقيّه را اگر در مخالفت پافشارى كنند گردن بزنند و اگر سه روز از شورا گذشت و توافقى حاصل نشد همه را گردن بزنند تا مسلمانان خود شخصى را انتخاب كنند.

سرانجام «طلحه» كه مىدانست با وجود «على (عليه السلام) و «عثمان» به او خلافت نخواهد رسيد و از «على» دل خوشى نداشت جانب «عثمان» را گرفت در حالى كه زبير حقّ خود را به «على» (عليه السلام) واگذار كرد، «سعد بن ابى وقاص» حقّ خويش را به پسر عمويش «عبدالرحمان بن عوف» داد بنابراين شش نفر در سه نفر خلاصه شدند: «على» (عليه السلام)، «عبدالرحمان» و «عثمان»، «عبدالرحمان» رو به «على» (عليه السلام) كرد و گفت با تو بيعت مىكنم كه طبق كتاب خدا و سنّت پيامبر و روش «عمر» و «ابوبكر» با مردم رفتار كنى، «على» (عليه السلام) در پاسخ گفت: مىپذيرم، ولى طبق كتاب خدا و سنّت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و اعتقاد خودم عمل مىكنم. «عبدالرحمان» رو به «عثمان» كرد و همان جمله را تكرار نمود و «عثمان» آن را پذيرفت. «عبدالرحمان» سه بار اين جمله را تكرار كرد و همان جواب را شنيد لذا دست «عثمان» را به خلافت فشرد، اين جا بود كه «على» (عليه السلام) به «عبدالرحمان» فرمود: «به خدا سوگند تو اين كار را نكردى مگر اين كه از او انتظارى دارى همان انتظارى كه خليفه اوّل و دوّم از يكديگر داشتند، ولى

/ 615