پیام امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیام امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) - جلد 1

آیة الله العظمی مکارم شیرازی با همکاری: جمعی از فضلاء و دانشمندان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بيت المال سوار كند و مهر مخصوص او را پاى نامه بزند و مأموريت خطرناكى با اين اهميّت به او بدهد و عثمان بى خبر باشد»؟!

عثمان باز گفت: «من از اين مطلب خبر ندارم»!

مصريان در پاسخ او گفتند: «از دو حال خارج نيست: اگر راست مىگويى و اين كار، كار مروان است بايد از خلافت كنار بروى زيرا فردى اين چنين ناتوان كه ديگران بدون آگاهى او فرمان قتل و شكنجه مسلمانان را با مهر مخصوصش صادر كنند لياقت خلافت اسلامى را ندارد و اگر دروغ مىگويى و اين كار، كار توست باز هم شايسته خلافت مسلمانان نيستى»!

«عثمان» گفت: «خلافت لباسى است كه خداوند به تنم كرده و آن را بيرون نخواهم آورد ولى توبه مىكنم». گفتند: «اگر بار اوّل بود كه توبه مىكردى پذيرفته بود، امّا بارها توبه كرده اى و شكسته اى! بنابراين يا از خلافت بر كنار شو، يا تو را به قتل مىرسانيم!» ولى باز آنها عجله نكردند و اوضاع ساعت به ساعت بحرانى تر مىشد. سرانجام «عثمان» از «على» (عليه السلام) درخواست كرد كه: «سه روز به او مهلت دهند تا به شكايت مردم رسيدگى كند»، مردم پذيرفتند; ولى او در خفا وسايل جنگ را آماده مىكرد (و هدفش از اين مهلت خواستن ها فرا رسيدن نيروهاى كمكى از خارج مدينه بود). بعد از سه روز، حلقه محاصره بر عثمان تنگ تر شد و مردم نگران اين بودند كه از «شام» و «بصره» كمك براى او برسد، لذا براى تسليم او آب را از او منع

كردند. «عثمان» از على (عليه السلام) در خواست آب كرد و امام به وسيله فرزندانش آب براى او فرستاد; در اين هنگام مردم به درون خانه عثمان ريختند و نزاع خونينى ميان طرفداران او از يكسو و مردم از سوى ديگر روى داد و عده اى از طرفين كشته شدند، باز چند نفر وارد اتاق «عثمان» شده و او را نصيحت كردند امّا اثرى نداشت، سرانجام به او حمله كرده و كارش را يكسره كردند.

آنچه در بالا آمد خلاصه اى از اين ماجرا بود كه «ابن ابى الحديد» از «تاريخ طبرى» نقل نموده است و ما نيز آن را براى پرهيز از طولانى شدن بار ديگر خلاصه

/ 615