بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
آنها در حقيقت عابدان خشك و نادان و احمقى بودند كه به خاطر افراط آنها در چسبيدن به ظواهر دين و بى اعتنايى به حقيقت آن، «مارقين» ناميده شدند.هنگامى كه دو لشكر در مقابل هم قرار گرفتند، با مذاكره مكرّر به منظور ارشاد «خوارج» و با يك خطابه حساب شده، بسيار روشنگر و بيدار كننده امام (عليه السلام)، قشر عظيمى از لشكر مخالف كه فريب خورده بودند جدا شدند و فرياد «التوبة التوبة يا اميرالمؤمنين» بلند كردند و از امام تقاضاى عفو و بخشش نمودند و به اين ترتيب هشت هزار نفر از سپاه دوازده هزار نفرى آنان برگشتند (و طبق روايتى امام پرچمى در گوشه اى از ميدان برافراشت و به توّابين دستور داد كنار آن پرچم قرار گيرند) و بعد از آن كه از هدايت باقيمانده آن گروه لجوج و خشك و نادان مأيوس شد، چاره اى جز جنگ نمى ديد; امّا در عين حال فرمود: «تا آنها آغاز به جنگ نكنند شما آغاز نكنيد» همان كارى كه در جنگ هاى «جمل و صفّين» انجام داد، او مىخواست هرگز آغازگر جنگ نباشد.سرانجام «خوارج» حمله را شروع كردند كه با عكس العمل شديد و دفاع كوبنده لشكر امام روبه رو شدند و در مدّت كوتاهى تمام چهار هزار نفر ـ جز نه نفر كه فرار نمودند ـ كشته شدند و از سپاه امام بيش از نه نفر كشته نشدند و صدق كلام آن حضرت كه قبلا فرموده بود: «از اين مهلكه از آن ها ده نفر رهايى نمى يابند و از شما هم ده نفر كشته نمى شوند» آشكار شد. (1)اين جنگ در روز نهم ماه صفر (سال 38 يا 39) هجرى واقع شد و تمام مدّت جنگ ساعتى بيش نبود. (2)1. نهج البلاغه، خطبه 59.2. كامل ابن اثير، ج 3; شرح خويى بر نهج البلاغه و طبرى، ج 4، فروغ ولايت و مروج الذّهب، ج 2 (با تلخيص).