بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
يكى از ياران «عايشه» گفت: ببينيد چقدر سگهاى «حوأب» زياد است و چقدر فرياد مىكنند، «عايشه» فوراً زمام شتر را كشيد و ايستاد، گفت: اين جا «حوأب» و اين صداى سگهاى «حوأب» بود، فوراً مرا برگردانيد! چرا كه از «پيامبر» شنيدم كه مىفرمود... در اين جا به ذكر خبرى پرداخت كه پيامبر او را هشدار داده بود: بترس از آن روزى كه به راهى مىروى كه سگ هاى «حوأب» در آن جا در اطراف تو سر و صداى زيادى خواهند كرد!در آن جا يك نفر (براى منصرف ساختن عايشه از اين فكر) صدا زد: خداى تو را رحمت كند ما مدّتى است از «حوأب» گذشته ايم! گفت: شاهدى داريد؟ آنها رفتند و پنجاه نفر از عرب هاى آن بيابان را ديدند و پاداشى براى آنها قرار دادند كه بيايند شهادت دهند اين جا «حوأب» نيست! و «حوأب» را پشت سر گذاشتيد; «عايشه» پذيرفت و به راه خود ادامه داد! (1)عجيب اين است كه اين گونه مطالب، سبب تردد «عايشه» مىشد ولى آن همه روايات صريحى كه از پيامبر اكرم درباره على (عليه السلام) شنيده بود و راوى بسيارى از آنها خود او بوده است، سبب ترديد و انصراف او نشد; و اين از عجايب است! در ضمن از اين داستانها استفاده مىشود كه او به آسانى فريب مىخورد و تغيير عقيده مىداد.
2ـ نكوهش اهل بصره
آنچه در خطبه بالا از مذمّت اهل «بصره» آمد، قسمتى از آن مربوط به تأثير آب و هوا و موقعيّت شهر و وضع اجتماعى آن جا (كه بندرگاه بود; و محل ورود انواع فرهنگها و افكار و اخلاق آلوده، كه به طور طبيعى در آن جا و مانند آن بوده و هست) مىباشد ولى بخشى از آن مربوط به صفات و روحيّات ساكنان آن جا بوده، كه اين قسمت لزومى ندارد در هر عصر و زمانى چنان باشد; بلكه اشاره به مردم1. «شرح ابن ابى الحديد»، ج 6، ص 225.