بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
ادبيات صورت مىگيرد، و نه آداب و رسوم زندگى، و نه تطبيقات فقها در زمينه مسائل مستحدثه با استفاده از قواعد كليه كتاب و سنّت.بدعت آن است كه حلالى را حرام و يا حرامى را حلال كنند و چيزى از آيين خدا بكاهند و يا چيزى بر آن بيفزايند بى آن كه دليل معتبرى بر آن قائم باشد، و يا آيين جديدى اختراع كنند و مردم را به عنوان يك دين به سوى آن دعوت نمايند، اين يكى از عظيمترين گناهان كبيره است.اين كه در تاريخ «وهّابيّت» مىخوانيم گروهى از آنان حتّى با دوچرخه مخالفت مىكردند و آن را مركب شيطان مىناميدند و يا هنگامى كه سران «سعودى» براى خبر گرفتن از مراكز لشكر، خطّ تلفنى كشيده بودند، آنها ريختند و همه را پاره كردند و از بين بردند و آن را «بدعت» ناميدند، كار بسيار ابلهانه اى است كه هيچ ارتباطى با مفهوم بدعت كه در فقه اسلامى آمده است ندارد و متأسّفانه تاريخ آنها پر از اين گونه امور است.گفتار كسانى كه راه افراط را در برابر اين گروه پيش گرفته اند و مىگويند در دين هيچ اصل ثابتى وجود ندارد، گفتار خطرناكتر و باطل ترى است كه تمام ارزشهاى الهى را بر باد مىدهد و راه هرگونه تحريف و تغيير را به استناد افكار و خواسته هاى اين و آن باز مىگذارد و اصالت دين را بكلّى از بين مىبرد.اين سخن را با گفتارى از اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در «كلمات قصار» (كلمه 123) پايان مىدهيم:آن جا كه مىفرمايد: «طُوبى لِمَنْ ذَلَّ في نَفْسِهِ... وَ عَزَلَ عَنِ النّاسِ شَرَّهُ وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَلَمْ يُنْسَبْ اِلَى الْبِدْعَةِ; خوشا به حال كسى كه در نزد خود كوچك است (و تكبّر و برتربينى ندارد)... آزار او به مردم نمى رسد; سنّت پيامبر براى او كافى است و هرگز بدعتى به او نسبت داده نمى شود»!در اين عبارت سنّت و بدعت در برابر يكديگر قرار گرفته، آنها كه مطيع فرمان خدا و پيرو سنّت پيامبر او هستند به سراغ بدعت نمى روند; ولى بدعت گذاران پشت