بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تعبير به «اَلْمُخالِفينَ الْجُفاةِ»، اشاره به اين است كه مخالفت شما با من، تنها به خاطر سوء تشخيص نبود، بلكه آميخته با نوعى جفاكارى و عصيان و گردنكشى بود.نيز تعبير به «اَلْمُنابِذينَ الْعُصاةِ» تأكيدى بر همين معنا است كه مخالفتهاى شما از روح عصيانگرى و پيمان شكنى شما سرچشمه مىگرفت.حضرت مىفرمايد كه: اين مخالفتها چنان پرجوش و شديد بود كه من چاره اى جز اين نديدم كه سكوت اختيار كنم، سكوتى كه شايد در نظر بعضى به عنوان ترديد در نصايح و پيشنهادهايم تلقّى مىشد!جمله (ضَنَّ الزَّنْدُ بِقَدْحِهِ) ، در اصل، به اين معنا است كه «آتش زنه از آتش دادن بخل ورزيد»; يعنى هر چه سنگ آتش زنه را به هم زدند، جرقّه اى نداد.اين جمله نيز ضرب المثل است، و در مورد كسى گفته مىشود كه از روشنگرى باز مىايستد به خاطر اين كه گوش شنوايى پيدا نمى كند.حضرت سپس در ادامه اين سخن مىافزايد: «مثال من و شما (در مورد حكميت و پيامدهاى شوم آن) ، مانند گفتار اخوهوازن (مردى از قبيله بنى هوازن) است كه گفت: «من در سرزمين منعرج اللّوى دستور خود را دادم، ولى شما (گوش نداديد و) اثر آن را فردا صبح درك كرديد.»(هنگامى كه كار از كار گذشته بود و پشيمانى سودى نداشت);فَكُنْتُ اَنَا وَ إِيَّاكُمْ كَمَا قَالَ أَخُو هَوَازِنَ:
منظور از «اخو هوازن»، چنانكه گفتيم ـ مردى از قبيله بنى هوازن است كه نام او «دريد» بود. قصه اش چنين است كه او با برادرش عبدالله، به جنگ با بنى بكربن هوازن رفت و غنيمت بسيارى به چنگ آورد.در راه بازگشت عبدالله تصميم گرفت كه يك شب در «منعرج اللوى» توقّف كند،