بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
نيز به سرعت ضربه اى بزند و بازگردد تا مبادا در چنگال سربازان عراق گرفتار گردد و نتيجه معكوس شود.نعمان حركت كرد و به نزديكى «عين التمر» رسيد. مالك بن كعب (از سوى على (عليه السلام)) در آنجا بود. همراه مالك هزار رزمنده بودند، ولى به آنها اجازه داده بود كه به كوفه برگردند و جز صد نفر با او باقى نمانده بود.مالك كه از آمدن نعمان با خبر شد، نامه اى به امام (عليه السلام) نوشت و از ماجرا خبر داد. هنگامى كه نامه به على (عليه السلام) رسيد، به اصحاب خود فرمود: «برخيزيد! و به يارى مالك بشتابيد، زيرا نعمان با سپاه كوچكى از اهل شام به عين التمر حملهور شد». ولى مردم به دعوت امام جواب مثبت ندادند.امام به سراغ رؤساى قبايل فرستاد و به آنان دستور داد كه هم خودشان حركت كنند و هم مردم قبيله خود را بسيج كنند. آنها نيز كار مثبتى انجام ندادند و تنها سيصد نفر يا كمتر جمع شدند.امام از اين سستى و ضعف و زبونى و بى حرمتى نسبت به دعوت پيشوايشان، سخت برآشفت و خطبه بالا را كه مملو از نكوهش و سرزنش اين قوم ضعيف و ناتوان است، ايراد فرمود و نشان داد كه تمام مشكلِ مسلمانان و مردم عراق، در ضعف و زبونى اين جمعيّت است كه مايه جسارت دشمنان و نوميدى دوستان شده است. (1)1 ـ اقتباس از مصادر نهج البلاغه، جلد 1، صفحه 437.