1- چگونگى حساب اعمال در جهان ديگر - پیام امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) جلد 3

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیام امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) - جلد 3

آیة الله العظمی مکارم شیرازی با همکاری: جمعی از فضلاء و دانشمندان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1- چگونگى حساب اعمال در جهان ديگر

مسأله حساب در روز «معاد» كه در خطبه بالا به آن اشاره شده است، از مسايل قطعى در اسلام است كه در آيات بسيارى از قرآن مجيد و اخبار متواترى وارد شده است و دايره آن، تمام اعمال انسان از كوچك و بزرگ و گفتار و رفتار و حتّى سخن گفتن و سكوت را شامل مى شود و از همان آيات و روايات استفاده مى شود كه در حسابرسىِ اعمالِ آدمى در قيامت، فوق العاده دقّت و موشكافى مى شود; همان گونه كه در آيه 16 سوره لقمان آمده است: «يَا بُنَىَّ إِنَّهَا إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل فَتَكُنْ فِي صَخْرَة أَوْ فِي السَّموَاتِ أَوْ فِي الاَْرْضِ يَأْتِ بِهَا اللّهُ إِنَّ اللّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ; پسرم! اگر به اندازه سنگينى دانه خردلى (عمل نيك يا بد) باشد و در دل سنگى يا گوشه اى از آسمانها يا زمين پنهان گردد، خداوند آن را (در قيامت) براى حسابرسى مى آورد، خداوند دقيق و آگاه است.»



در مجموع، قرآن مجيد و روايات اسلامى در مورد حساب روز قيامت، به چند موضوع مهمّ اشاره مى كند.

الف: عموميت حساب و شمول آن نسبت به همه انسانها از اوّلين و آخرين و حتّى انبيا و پيامبران; تا آنجا كه يكى از اسامى روز قيامت «يوم الحساب» است كه در چندين آيه از قرآن مجيد آمده است.(1)
عموميت نه تنها در مورد انسانها بلكه درباره تمام اعمال آنها نيز مى باشد، چنانكه در آيه 47 سوره انبياء مى خوانيم: «وَ نَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ إِنْ كَانَ مِثْقَالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل أَتَيْنَا بِهَا وَ كَفَى بِنَا حَاسِبِينَ; و در قيامت ترازوهاى عدالت را در ميان مى نهيم و به هيچ كس كمترين ظلمى نمى شود و اگر اعمال نيك و بدى به اندازه دانه خردلى باشد، آن را براى حساب حاضر مى كنيم و كافى است كه ما حسابرس باشيم.»
البتّه كسانى هستند كه به خاطر زشتى فوق العاده اعمال، يا نيكويى فوق العاده آن، بدون حساب وارد جهنّم يا بهشت مى شوند و به تعبير ديگر: حساب آنها روشن است. در حديثى از امام زين العابدين(عليه السلام) مى خوانيم: «إِعْلَمُوا عِبَادَ اللّهِ! إِنَّ أَهلَ الشِّرْكِ لاَتُنْصَبُ لَهُمُ الْمَوَازِينُ وَلاَتُنْشَرُ لَهُمُ الدَّوَاوِينُ وَ إِنَّماَ يُحْشَرُونَ إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً; بدانيد اى بندگان خدا! كه مشركانِ (لجوج و طغيانگر) ترازوى سنجش اعمال براى آنها برپا نمى شود و نامه اعمالشان بررسى نمى گردد; بلكه گروه گروه بسوى جهنم فرستاده مى شوند».(2)
ب: سرعت حساب; در آيات و روايات اين نكته به خوبى روشن است كه حساب الهى در قيامت بسيار سريع است; از جمله در هشت آيه از آيات قرآن مجيد، خداوند به عنوان «سريع الحساب» معرّفى شده است. در حديثى مى خوانيم: «إنَّ اللّهَ يُحَاسِبُ الْخَلائِقَ كُلَّهُمْ فِي مِقْدَارِ لَمْحِ الْبَصَرِ; خداوند حساب همه بندگان را در يك چشم به هم زدن رسيدگى مى كند».(3)




1. به آيات 16، 26 و 53 سوره ص و آيه 27 سوره غافر، مراجعه نماييد.

2. تفسير نورالثقلين، جلد 4، صفحه 507.

3. مجمع البيان، جلد 1، صفحه297.

دليل اين سرعت روشن است; چرا كه سرعتِ محاسبه به علم و آگاهى بستگى دارد و با توجّه به احاطه علمى پروردگار، براى رسيدگى به حساب انسان ها در يك لحظه مشكلى وجود ندارد! مگر اينكه خداوند بخواهد گروهى را براى مجازات، يا به رنج افكندن يا حكمتى ديگر در پاى ميزان حساب، معطّل كند.

اصولا اعمال ما آثارى در روح و جسم ما به يادگار مى گذارد كه با يك نگاه اجمالى به آن، از سوى كسى كه اين آثار را مى بيند، حساب روشن است و از يك نظر مى توان اعمال انسان را به كاركرد «اتومبيل ها» تشبيه كرد كه با يك نگاه روى صفحه «كيلومتر شمار» آن، مى توان فهميد كه در طى بيست سال چه مقدار راه رفته است; مخصوصاً در عصر كامپيوتر - كه گاه با اشاره به يك دكمه همه چيز بر صفحه آن نمايان مى شود - مسأله سرعت حساب امر پيچيده اى نيست.

ج: دقّت در حساب، يكى ديگر از ويژگى هاى حساب الهى در روز قيامت است كه در آيات قرآن، گاهى به عنوان «مثقال ذرّه» (سنگينى يك ذرّه) و گاهى به عنوان «مثقال خردل» (سنگينى يك دانه خردل، كه دانه بسيار كوچكى است و ضرب المثل در كوچكى قرار گرفته، مانند تعبير به «سرِ سوزن» كه در فارسى به كار مى رود) به آن اشاره شده است.

د: سخت گيرى در حساب; درباره كسانى كه در زندگى دنياى خود، نسبت به مردم سخت گيرى داشته اند ويژگى ديگرى از حساب روز قيامت است كه در آيات قرآن از آن تعبير به «سوء الحساب» شده است. به يقين خداوند «سوء حساب» به معناى حساب نادرست و بد، با كسى ندارد; بلكه منظور از آن سخت گيرى درباره كسانى است كه سخت گير بوده اند.

هـ: حسابهاى آسان; از پاره اى از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه به عكس گروه بالا، خداوند درباره بعضى حساب «يوم القيامه» را آسان مى گيرد و آنها كسانى هستند كه در دنيا حسابها را بر ديگران آسان گرفته اند و خدا هم به پاداش


اعمال خيرشان، حساب را بر آنها آسان مى گيرد، قرآن مجيد مى گويد: «فَأَمَّا مَنْ اُوتِىَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ* فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَاباً يَسِيراً* وَ يَنْقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُوراً; امّا كسى كه نامه اعمالش به دست راستش داده شده است، به زودى حساب آسانى براى او مى شود و مسرور و شادمان به خانواده اش ملحق مى گردد».(1)
در حديثى از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) آمده است: «ثَلاَثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ، حَاسَبَهُ اللّهُ حِسَاباً يَسِيراً وَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ; قَالُوا: وَ مَا هِىَ يَا رَسُولَ اللّهِ؟ قَالَ: تُعْطِي مَنْ حَرَمَكَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَكَ وَ تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَكَ; سه صفت است كه در هر كس باشد خداوند حساب را بر او آسان مى گيرد: به كسى كه تو را محروم كرده، عطا كنى! و با كسى كه از تو بريده، پيوند برقرار سازى! و از كسى كه به تو ستم كرده بگذرى و عفو كنى!»(2)
اين حديث به خوبى نشان مى دهد كه حسابِ آسانِ خداوند در قيامت، بازتابى است از حسابى كه انسان در اين دنيا با ديگران داشته است.

و- آنها كه بى حساب وارد بهشت مى شوند; در برابر گروههايى كه در حساب آنها سخت گيرى و يا آسان گيرى مى شود، گروه سومى هستند كه بى حساب وارد بهشت مى شوند; آنها كسانى هستند كه در اوج تقوا و پرهيزگارى و معارف حقّه الهيّه بودند. در حديثى از امام سجاد(عليه السلام) مى خوانيم: «إِذَا جَمَعَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الاَْوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ، قَامَ مُنَاد - فَنَادَى يُسْمِعُ النَّاسَ - فَيَقُولُ: «أَيْنَ الْمُتَحَابُّونَ فِي اللّهِ؟» فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَيُقَالُ لَهُمْ: «اذْهَبُوا إِلَى الْجَنَّةِ بِغَيْرِ حِسَاب»; هنگامى كه خداوند اوّلين و آخرين را (در روز قيامت) جمع مى كند، ندا دهنده اى بر مى خيزد و اين سخن را به


1. سوره انشقاق، آيات 7-9.

2. تفسير نورالثقلين، جلد 5، صفحه 537.

گوش همه مى رساند، مى گويد: «كجا هستند آنهايى كه به خاطر خدا يكديگر را دوست مى داشتند؟» در اين هنگام گروهى از مردم بر مى خيزند، به آنها خطاب مى شود: «برويد به سوى بهشت بدون حساب!»»(1).

شبيه همين معنا درباره صابران(2) و پيشگامان در ايمان به اطاعت خدا(3) نيز آمده است.

در مقابل آنها گروهى هستند كه بدون حساب وارد دوزخ مى شوند; زيرا آنقدر آلوده اند كه نيازى به حساب ندارند! از جمله در حديثى از امام صادق(عليه السلام)مى خوانيم: «ثَلاَثَةٌ يُدْخِلِهُمُ اللّهُ النَّارَ بِغَيْرِ حِسَاب: إِمَامٌ جَائِرٌ وَ تَاجِرٌ كَذُوبٌ وَ شَيْخٌ زَان; سه گروهند كه خداوند آنها را بدون حساب وارد دورزخ مى كند: پيشوايان ستمگر و تاجران دروغگو (كه با دروغ و توطئه خود، خون محرومان را مى مكند) و پيرمردان زناكار».(4)
در ديگر روايات گروه هاى ديگرى نيز در اين زمره، ذكر شده اند.

بديهى است كه هم اين گروه و هم گروههايى كه بدون حساب وارد بهشت مى شوند، كسانى هستند كه آنقدر در طريق معصيت، يا طاعت قدم برداشته و در ناپاكى و يا در مسير پاكى گام نهاده اند به گونه اى كه وجودشان يكپارچه نور، يا ظلمت است و با چنين شرايطى نياز به حساب ندارند و در واقع استثنايى هستند بر مسأله عموميّت حساب كه در آغاز بحث به آن اشاره شد.

1. كافى، جلد 2، صفحه 126.

2. بحارالانوار، جلد 79، صفحه 138.

3. كنز العمّال، شماره 3031.

4. خصال صدوق، صفحه80.

(باب ثلاثه، نخستين حديث).


2- دنياپرستى مذموم است نه دنيادارى

نكته ديگرى كه اشاره به آن در اينجا لازم به نظر مى رسد، اين است كه آنچه درباره نكوهش از دنيا در اين خطبه و مانند آن آمده ناظر به دنياپرستى است. يعنى روش كسانى است كه همه ارزش ها را فداى منافع مادّى مى كنند. «دل و دين» بر سر دنيا مى نهند و گرنه زندگى آبرومندانه و بهره گيرى معقول از مواهب الهى، هرگز در اسلام ممنوع و نكوهيده نيست. شرح بيشتر در اين زمينه، با ذكر مدارك و شواهد به خواست خدا در ذيل خطبه هاى مشابه خواهد آمد.




نهج البلاغه

خطبه 83

خطبه 83(1)



و من خطبة له عليه السّلام

و هى الخطبة العجيبة وتسمّى «الغرّاء»
و فيها نعوت الله جلّ شأنه، ثمّ الوصيّة بتقواه، ثمّ التنفير من الدنيا، ثمّ ما يلحق من دخول القيامة، ثمّ تنبيه الخلق إلى ما هم فيه من الأعراض، ثمّ فضله عليه السلام فى التذكير
اين خطبه خطبه شگفت انگيزى است و به نام خطبه «غرّاء» (درخشان) ناميده مى شود.

در اين خطبه، صفات خداوند متعال بيان شده و سپس توصيه به تقوا و بعد


1. سند خطبه: مرحوم «سيّد رضى» در پايان اين خطبه تعبيرى دارد كه نشان مى دهد اين خطبه از خطبه هاى مشهور و معروف در ميان مردم بوده تا آنجا كه مردم نام خاصى بر اين خطبه نهادند، او مى گويد: «و من النّاس مَن يُسمّى هذه الخطبة «الغّراء».

از كسانى كه به اين خطبه، قبل از «سيّد رضى». اشاره كرده اند «جاحظ» است كه خود قبل از «سيّد رضى» مى زيسته و از بعضى اساتيدش از يكى از فصحاى عرب به نام «جعفربن يحيى» نقل مى كند كه براى شرح دقايق فصاحت، به جمله هايى از اين خطبه شريفه استناد مى جسته; نويسنده «مصادر نهج البلاغه» مى گويد: «حسن بن شعبه» صاحب كتاب «تحف العقول» كه قبل از «سيّد رضى» مى زيسته است بخشهايى از اين خطبه را در كتاب خود (تحف العقول) آورده است. همچنين «آمُدى» و «ابونعيم اصفهانى» و «ابن اثير» در كتابهاى خود بخشهايى از آن را آورده اند. به هر حال اين خطبه، مشهورتر از آن است كه نيازى به بررسى اَسناد داشته باشد. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 107 به بعد).


برحذر داشتن از دنيا و سپس مسائلى مربوط به قيامت و بعد از آن آگاه ساختن مردم از آنچه در آن هستند از زرق و برق دنيا و سپس اشاره به برترى آن حضرت در شيوه تذكّر به مردم، آمده است.

خطبه در يك نگاه

«ابو نعيم اصفهانى» در «حلية الأَوْلياء» بخش مهمّى از اين خطبه را آورده و در سبب ورود آن از على(عليه السلام) چنين مى گويد: «آن حضرت جنازه مسلمانى را تشييع كردند، هنگامى كه او را در قبر گذاشتند، بازماندگانش صدا به ناله و شيون بلند كرده و گريستند، امام فرمود: «به خدا سوگند! اگر اينها آنچه را ميّتشان مشاهده مى كند ببينند، گريه بر او را فراموش خواهند كرد (و بر خود خواهند گريست!) به خدا سوگند! مرگ به سراغ يك يك از آنها مى آيد و كسى را باقى نمى گذارد» سپس حضرت (با توجّه به آمادگى گروه تشييع كننده در آن شرايط براى پذيرش اندرزهاى الهى) برخاست و اين خطبه را ايراد فرمود. (البته آنچه در حلية الاولياء آمده بخشى از اين خطبه است، ولى به نظر مى رسد كه او خطبه را تلخيص كرده است).»(1)
به هرحال، وضع خطبه نشان مى دهد كه امام(عليه السلام) به طور جدّى در مقام آماده ساختن دلها و بيدار كردن مردم بوده، و امام(عليه السلام) در بهترين و آماده ترين حالات قرار داشته كه خطبه اى به اين زيبايى و درخشندگى و پرمحتوايى بيان فرموده، كه يك دوره كامل درس انسان سازى است و كمتر كسى پيدا مى شود كه آن را به دقّت بررسى كند و عميقاً تحت تأثير واقع نشود; اين خطبه را مى توان به «دوازده»(2)بخش تقسيم كرد كه هركدام از آنها مكمّل ديگرى است:

1. مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 110.

2. توجّه داشته باشيد كه اين خطبه در يك تقسيم كلّى، به دوازده بخش تقسيم مى شود و گرنه برخى از اين بخشها، به بخش هاى ديگرى نيز تقسيم مى شود. لذا ما در شرح و تفسير اين خطبه، آن را در نهايت به هيجده بخش رسانيده ايم.


نخست، به حمد و ثناى الهى و بيان اوصاف جلال و جمال او مى پردازد تا ضمن رعايتِ ادب در سخن، دلها را به نورِ نام خدا، روشن و براى شنيدن اندرزها آماده سازد.

در بخش دوّم، دعوت به تقواى الهى مى كند; تقوايى كه سرمايه اصلى انسان در زندگى مادّى و معنوى اوست.

در سومين بخش، سخن از نكوهش دنياست; تا اين مانع بزرگ كه بر سر راه تقوا قرار دارد، از اين طريق برطرف گردد.

در چهارمين بخش، سخن از معاد و عرصه محشر و صحنه هاى هول انگيز قيامت است، تا دلها براى پذيرش نصايح الهى آماده تر گردد.

از آنجا كه شناخت هويّت انسان به اين امر كمك مى كند در پنجمين بخش، به اين معنا پرداخته و آغاز و انجام زندگى بشر را شرح مى دهد.

در ششمين بخش، باز به مسأله تقوا بر مى گرددو اهميّت آن را يادآور مى شود.

از آنجا كه توجّه به نعمت هاى الهى انسان را به سوى معرفة اللّه و شكر نعمت و اطاعت از او وا مى دارد. در هفتمين بخش، به قسمت مهمّى از اين نعمت ها كه سرتاپاى انسان را فرا گرفته، اشاره مى كند.

در هشتمين بخش، به مواعظى مى پردازد كه دلها را بيدار و عقلها را هوشيار مى كند.

در نهمين بخش، براى سومين بار به مسأله تقوا باز مى گردد و با تعبيرات جديدى اهميّت اين زاد و توشه بزرگِ سفرِ آخرت را شرح مى دهد.

در دهمين بخش، تاريخچه فشرده و تكان دهنده اى پيرامون آفرينش انسان از آغاز جنين تا لحظه مرگ و حتّى پس از آن بيان مى دارد.

در يازدهمين بخش، هشدار مى دهد كه بعد از مرگ نه راه بازگشتى وجود دارد و نه امكان تدارك آنچه از دست رفته است!

و بالأخره در دوازدهمين و آخرين بخش، با اشاره به درسهاى عبرت انگيزى كه در تاريخ پيشينيان نهفته است به بيان حالات آنها پرداخته و تعبيرات تكان دهنده و بيدارگرى را مكمّل بيانات اين خطبه مى كند و به راستى چقدر گويا و پرمحتوا و عبرت آموز و بيدارگر است! به همين دليل، به گفته مرحوم «سيّد رضى» هنگامى كه امام(عليه السلام) اين خطبه را ايراد فرمود، بدنها به لرزه درآمد، اشكها سرازير و دلها ترسان و مضطرب گشت.






بخش اوّل

الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي عَلاَ بِحَوْلِهِ، وَ دَنَا بِطَوْلِهِ، مَانِحِ كُلِّ غَنِيمَة وَ فَضْل، وَ كَاشِفِ كُلِّ عَظِيمَة وَأَزْل. أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ كَرَمِهِ، وَ سَوَابِغِ نِعَمِهِ، وَ أُومِنُ بِهِ أَوَّلاً بَادِياً، وَأَسْتَهْدِيهِ قَرِيباً هَادِياً، وَأَسْتَعِينُهُ قَاهِراً قَادِراً، وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ كَافِياً نَاصِراً، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً- صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ- عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ لاِِنْفَاذِ أَمْرِهِ، وَإِنْهَاءِ عُذْرِهِ، وَ تَقْدِيمِ نُذُرِهِ.

ترجمه

ستايش مخصوص خداوندى است كه با قدرتش برترى يافته و با نعمتش به بندگانش نزديك شده! خداوندى كه بخشنده هر غنيمت و فضلى است و برطرف كننده هر بلا و مصيبتى! او را ستايش مى كنم بر كَرَم هاى پى در پى و نعمتهاى فراوانش، و به او ايمان مى آورم كه مبدأ هستى است و ظاهر و آشكار است و از وى هدايت مى طلبم كه نزديك و راهنما است، و از او يارى مى جويم كه پيروز و توانا است، و بر او توكّل مى كنم كه از ديگران بى نيازم كرده و يارى مى دهد. و گواهى مى دهم كه محمد(صلى الله عليه وآله) بنده و فرستاده او است. او را فرستاد تا فرمانش را اجرا كند و اتمام حجّت نمايد و (بندگان را در برابر مخالفت فرمانش) بيم دهد.





شرح و تفسير هم دور است و نزديك، هم بالا و پايين!

در نخستين بخشِ اين خطبه شريفه «غرّاء» امام(عليه السلام) حمد و ثناى الهى را به جا مى آورد و درود بر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى فرستد و هر يك را با اوصافى قرين مى سازد كه عمق خاصّى به حمد و درود مى بخشد و لطايفى در اوصاف و صفات خدا و نَعت پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بيان مى فرمايد.

نخست خداوند را به خاطر چهار وصف از اوصافش مورد ستايش قرار مى دهد و مى گويد: «ستايش مخصوص خداوندى است، كه با قدرتش برترى يافته و با نعمتش به بندگان نزديك شده، خداوندى كه بخشنده هر غنيمت و فضلى است و برطرف كننده هر بلا و مصيبتى.» (الْحَمْدُ للهِ الَّذِي عَلاَ بِحَوْلِهِ(1)، وَ دَنَا بِطَوْلِهِ(2)، مَانِحِ(3) كُلِّ غَنِيمَة وَ فَضْل، وَ كَاشِفِ كُلِّ عَظِيمَة وَأَزْل(4))
مى دانيم اوصافِ خدا، بر خلاف اوصاف محدود بندگان است; او هم قريب است و هم بعيد، هم ظاهر است و هم پنهان و هم داراى صفات ديگرى كه به خاطر تضادّش دربندگان جمع نمى شود، ولى در ذات بى نهايت او جمع است.

1. «حَوْل» در اصل به معناى تغيير چيزى و جدا شدن آن از ديگرى است و «حائل» را بدين جهت حائل گويند كه ميان دو چيز جدايى مى اندازد. اين واژه هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى رود، مفهومش اين است كه او توانايى دارد هرگونه خطر و مانع را از بندگانش مرتفع سازد و ميان حوادث دردناك و آنها، مانع برقرار سازد. همين معنا در جمله: «لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ» آمده است كه اشاره به اين حقيقت است :«براى رسيدن به هر مقصودى، نيروى محرّك و قدرت بر انجام كار، از ناحيه او است و برطرف كننده موانع نيز او مى باشد.»

2. «طَوْل» (بر وزن قول) به معناى نعمت است و از مادّه «طُول» (بر وزن نور) گرفته شده كه امتداد چيزى را بيان مى كند و از آنجا كه نعمتها، امتدادِ وجودىِ بخشنده نعمت است، اين واژه بر آن اطلاق شده است.

3. «مانح» از مادّه «منح» (بر وزن منع) در اصل به معناى بخشيدن شير و پشم و نوزادهاى حيوان، به كسى است; سپس به هرگونه بخششى اطلاق شده است به طورى كه ارباب لغت مى گويند «منح» به معناى عطا است.

4. «اَزْل» (بر وزن بذل) در اصل به معناى تنگى است و سپس به هرگونه بلا و مصيبت و مشكلى اطلاق شده است. به دروغ نيز «اَزْل» گفته مى شود. در خطبه بالا، به معناى مصيبت و مشكلات است.


امام(عليه السلام) در جمله اوّل اشاره به همين معنا مى كند، مى گويد: «خداوند بسيار بالاست و در عين حال بسيار نزديك است! بلندى مقام او به خاطر قدرت اوست و نزديكى او به خاطر نعمت و منّت اوست.»
و در دومين جمله، او را مبدأ بركات مى شمرد چه جنبه مثبت داشته باشد چه جنبه منفى; خدا را بخشنده هر غنيمت و فضلى مى داند و در عين حال برطرف كننده هر سختى و مصيبت و بلايى; و از كسى كه آن همه قدرت و آن همه لطف و محبّت دارد، جز اين انتظار نيست; اين همان چيزى است كه در قرآن مجيد به تعبير ديگرى آمده است: «وَ مَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَة فَمِنَ اللّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْئَروُنَ; آنچه از نعمت داريد از جانب خداست; و هنگامى كه درد و رنجى به شما رسد، به درگاه او مى ناليد (و برطرف كننده هر درد و رنج اوست)».(1)
بديهى است غير از خداوند - به خاطر اينكه قدرتش محدود است - نه قادر به هرگونه فضل و بخششى است و نه توانا بر دفع هر بلا و مصيبتى! تنها ذات پاك خداست كه با قدرت نامحدودش هرگونه توانى را دارد.

سپس به شرح اين نكته مى پردازد كه، اين حمد و سپاس الهى به خاطر چيست؟ و به تعبير ديگر: در جمله هاى قبل، سخن از صفات بخشنده نعمت بود و در اينجا سخن از اوصاف خود نعمت است; مى فرمايد: «او را ستايش مى كنم بر كَرَم هاى پى درپى، و نعمت هاى فراوان او» (أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ كَرَمِهِ، وَ سَوَابِغِ(2) نِعَمِهِ).

در واقع نعمت هاى الهى داراى اين دو وصف است: هم وسيع است و گسترده، و هم دائم و مستمرّ و پى در پى.

و اين هم نيست، جز به خاطر قدرت بى پايان و لطف بى انتهاى او كه انسان را هميشه غرق نعمت هاى خود مى سازد و لحظه اى او را محروم نمى دارد.

1. سوره نحل، آيه 53.

2. «سَوَابغ» جمع «سابغه» به معناى وسيع و كامل است; در شرح خطبه 63 تفسير اين واژه گذشت.


سپس به دلايل ايمان به چنين خدايى پرداخته، مى فرمايد: «و به او ايمان مى آورم كه مبدء هستى است و ظاهر و آشكار است، و از وى هدايت مى طلبم كه نزديك و راهنماست، و از او يارى مى جويم كه پيروز و تواناست، و بر او توكّل مى كنم كه از ديگران بى نيازم كرده، و يارى مى دهد» (وَ أُومِنُ بِهِ أَوَّلاً بَادِياً(1)، وَأَسْتَهْدِيهِ قَرِيباً هَادِياً، وَأَسْتَعِينُهُ قَاهِراً قَادِراً، وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ كَافِياً نَاصِراً).

در اين جمله هاى كوتاه و پرمعنا امام(عليه السلام) هر نكته اى را با دليل روشن، گويا و فشرده اى قرين ساخته ; ايمان به او را به اين دليل مدَلَّل مى كند كه او سرآغاز هستى و واجب الوجود و آثار عظمتش سراسر جهان هستى را فراگرفته است و هدايت را به اين دليل از او مى طلبد كه او هم زمامِ هدايت بندگان را در كف گرفته و هم به آنها نزديك است و يارى را به اين دليل از او مى طلبد، كه بر همه چيز قادر و توانا است و توكّل را به اين دليل بر ذات پاكش دارد، كه او يار و ياورى است كفايت كننده!

و از آنجا كه ركن دوم ايمان - بعد از اقرار به توحيد پروردگار - شهادت به نبوّت است، امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى افزايد: «و گواهى مى دهم كه محمّد(صلى الله عليه وآله) بنده و فرستاده او است» (وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً- صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ- عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ).

سپس در يك عبارت كوتاه، وظايف سنگين نبوّت او را در سه جمله بيان مى فرمايد و مى گويد: «خداوند او را فرستاد تا فرمانش را اجرا كند، و اتمام حجّت نمايد، و (بندگان را در برابر مخالفت فرمانش) بيم دهد». (أَرْسَلَهُ لاِِنْفَاذِ أَمْرِهِ، وَإِنْهَاءِ عُذْرِهِ، وَ تَقْدِيمِ نُذُرِهِ(2))



1. «بادى» از مادّه «بَدْو» (بر وزن سرو) در اصل به معناى ظاهر شدن و آشكار گشتن است و به معناى سرآغاز نيز مى آيد. در خطبه بالا هر دو معنا مناسب است، چراكه خداوندهم سرآغاز هستى است و هم آثار وجودش ظاهر و آشكار است به گونه اى كه پهنه زمين و آسمان را فراگرفته است.

2. «نُذُر» جمع «نذير» به معناى بيم دهنده است و در اينجا اشاره به آيات و اخبار الهى است كه در آن نسبت به نافرمانى و عصيان هشدار داده شده است.


جمله اوّل، اشاره به قيام پيامبر(صلى الله عليه وآله) و دعوت مردم به سوى ايمان به خدا و جمله دوم، اشاره به اتمام حجّت از طريق ابلاغ دستورات پروردگار و ارائه دلايل و مدارك عقلى و معجزات، و جمله سوم، اشاره به بيان عذاب الهى در دنيا و آخرت جهت كسانى است كه مخالفت فرمان حق مى كنند.


/ 37